skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

یک روز یک مدیر

یک روز با رسول سرائیان، اولین مدیرعامل ارتباطات‌ سیار ایران:

بیسیم‌چی صلح

۲۱ مهر ۱۳۹۸

آرش برهمند

شماره ۷۱

زمان مطالعه : ۲۶ دقیقه

۱۳۴۱

اصفهان

دکتری مدیریت استراتژیک از دانشگاه عالی دفاع ملی، کارشناسی ارشد مخابرات گرایش سیستم و کارشناسی برق الکترونیک از دانشگاه صنعتی اصفهان

اولین مدیرعامل شرکت ارتباطات سیار ایران، مدیرعامل مخابرات ایران، معاون وزیر ارتباطات، رئیس سازمان فناوری اطلاعات، مدیرعامل مخابرات استان اصفهان و استان خراسان، رئیس هیات‌مدیره افرانت

جشنواره نوروزی آنر

یک روز با رسول سرائیان، اولین مدیرعامل ارتباطات‌ سیار ایران:

بیسیم‌چی صلح

آرش برهمند تحریریه

۲۱ مهر ۱۳۹۸

زمان مطالعه : ۲۶ دقیقه

شماره ۷۱

تاریخ به‌روزرسانی: ۲۰ فروردین ۱۳۹۹

در توصیف رسول سرائیان همین بس که تاریخ زندگی‌اش کم‌و‌بیش تاریخ مخابرات ایران پس از انقلاب است. یکی دو وزیر انقلابی را که کنار بگذارید تقریباً با همه وزرای پس از انقلاب کار کرده و از تکنیسینی سوئیچ تا مدیرعاملی مخابرات اصفهان و از عضویت در هیات مدیره مخابرات ایران تا مدیرعاملی آن، مدیرعاملی شرکت ارتباطات سیار ایران و مدیریت دو موج اصلی ثبت‌نام سیم‌کارت در کارنامه‌اش دیده می‌شود. تجربه خوشایند کار کردن در کنارش برای نمایشگاه الکامپ بیست و پنجم دست‌کم به من نشان داد چگونه این مدیر ذاتاً دولتی توانسته با همان سخت‌کوشی، فروتنی و خوش‌خلقی زبانزدش در اتاق فرمان بخش خصوصی فناوری اطلاعات کشور بنشیند. حتی اگر این گپ مفصل با سرائیان را نخواندید، باز هم بدانید واقعاً این صفحات برای توصیف حیات حرفه‌ای پربار او بسیار اندک بود.

رسول سرائیان متولد ۱۳۴۱ است در خیابان احمدآباد اصفهان. خانه بزرگی در نزدیکی میدان فعلی امام (ره) که در یک طرف حیاط خانواده عمو، عموزاده‌ها و همسران و فرزندان‌شان زندگی می‌کنند و در سمت مقابل خانواده رسول، پدر و مادر و مادربزرگش. دو پسر و دو دختر، اعضای این خانواده سنتی اصفهانی هستند. پسر بزرگ خانواده است اما فرزند ارشد نیست و می‌توان در خاطرات او به راحتی دید که خانه پدری‌اش را با وجود همه سختی‌هایش بسیار دوست دارد: «وسط خانه یک حوض بود و چهارتا باغچه. خانه‌ها شرقی غربی بودند. مطبخ هم داشت. همه خانواده در همان‌جا با هیزم غذا می‌پختند که برای دهه 40 چندان چیز عجیبی نبود. چهار خانواده در همین خانه زندگی می‌کردند که به تدریج در گذر زمان همه رفتند.» درس پدرم برایش مهم بود که ما درس بخوانیم ولی واقعیت این است که از خانواده ضعیفی بودیم و چون خودش یک کارگر ساده در بازار بود به همان نسبت هم کارش فیزیکی و سخت بود و باربری می‌کرد. هم بار را کول می‌کرد و هم با گاری یا حتی دوچرخه می‌برد. خاطرم هست وقتی کوچک‌تر بودم گاهی که بار را پشت دوچرخه می‌بست، من جلوی دوچرخه می‌نشستم و با هم بار را می‌بردیم تحویل می‌دادیم. خلاصه اینکه وقت و توان چندانی نداشت که برای تحصیل ما بگذارد و شاید در تمام دوران تحصیل هم نمی‌دانست که ما کلاس چندم هستیم. پدرش یک کارگر ساده در بازار اصفهان است ولی تحصیل بچه‌های برایش بسیار اهمیت دارد: «پدرم در همان محله مرا فرستاد به دبستان کازرونی که چندان تا خانه فاصله نداشت و بقیه روز فرستادم در یک مغازه خرازی شاگردی کنم. پدرم خودش سواد خواندن و نوشتن نداشت و مادرم هم فقط شش کلاس سواد داشت. با وجود این، ریاضی پدرم به طرز عجیبی خوب بود و این را هم تا حدود زیادی برای...

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۷۱ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۷۱ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/3cr
آرش برهمندتحریریه

    روزنامه‌نگاری را از ابراراقتصادی شروع کردم و مدت کوتاهی در شرق، همشهری نوشتم و در برنامه‌های تلویزیونی فناوری اطلاعات کار کردم. در مورد فناوری و تاثیرش بر زندگی و کسب و کار می‌نویسم و تاریخ شفاهی و استارت‌آپ‌ها از حوزه‌های مورد علاقه من هستند. معتقدم رسانه پل مهمی است میان انسان‌ها، تصمیم‌سازها و کسب و کارهای جهان امروز.

    تمام مقالات
    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو