قصه پانتهآ دیداری همبنیانگذار و مدیرعامل داستان من را با ما بخوانید؛ قهرمان من
۹ مرداد ۱۴۰۳
زمان مطالعه : ۱۷ دقیقه
شماره ۱۲۵
تاریخ بهروزرسانی: ۱۰ مرداد ۱۴۰۳
به دور از هرگونه فروتنی باید ادعا کنم همیشه سعی میکنم در یک مواجهه رسانهای بهخصوص یک گفتوگوی عمیق خودم را به بخشی از خاطرات ماندگار مصاحبهشونده تبدیل کنم. برای این پنجره کوچک ولی ماندگار از پیش حاضر میشوم، مشقهایم را انجام میدهم و برای انرژیام پیش از گپ زدن تدارک میبینم ولی همانطور که باید حدس میزدم، این بار هم پانتهآ مرا غافلگیر کرد و او بود که بیشک تبدیل به بخشی از خاطرات ماندگار رسانهای من شد؛ شاید برای همیشه. پانتهآ دیداری برای من که یک دهه است میشناسمش و دوستیم یک زنجیره بیپایان غافلگیریهاست؛ وقتی یکدیگر را دیدیم شاید تنها مدیر موفق در ردههای بالای ایرانسل بود. اندکی در بزرگترین شرکت کالاهای مصرفی جهان یعنی پروکتر اند گمبل یا همان P&G مشهور کار کرد، سپس در میان ناباوری از شغل رویاییاش در اوج تجارت خارجی ایران استعفا داد تا تماموقت مدیرعامل و یکی از موسسان داستان من باشد. او که هنوز خودش مادر نشده در حال ساختن یک امپراتوری فروتن آنلاین با تاسیس «اسم من» و آژانس رسا است که میکوشد اهمیت اقتصادی کودکان را به زبان تجارت الکترونیکی ترجمه کند. بعید است شما هنگام دیدن «پانی» با چهره ساده، لبخند همیشگی و چشمان روشن ملایم در نگاه اول به این عنوان فکر کنید، ولی اگر میخواستم برای استارتآپ بعدیشان اسم بگذارم بدون شک نامش میشد قهرمان من. شما خیلی چهره بینالمللیای دارید، اصالتاً اهل کجا هستید؟خود من متولد ۲۵ بهمن سال ۶۲ در تهرانپارس هستم. مادربزرگم هم وقتی ۶ساله بوده به تهران آمده و همراه خانوادهاش در تهرانپارس ساکن شدهاند، بنابراین ما هم بزرگ شده همان محله هستیم ولی درباره سوالتان باید بگویم ما از سمت مادری ترک تبریز هستیم اما پدرم متولد شهرری است و یک خواهر کوچکتر به نام پرستو دارم. یادم است درباره مادرت میگفتی حسابی خودش اهل درس و سختگیری بوده....
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید