۴۳ دقیقه با مریم نجفی مدیری که میشد ورزشکار باشد؛ سرکشی بلد نبودیم
۷ آبان ۱۴۰۲
زمان مطالعه : ۱۶ دقیقه
شماره ۱۱۷
پنج دقیقه بعد از آنکه به کافه رسید، داشتیم درباره دخترهایش، اینکه حس میکند موهایش پوک شده و پشت پرده رفتنش از فینوا حرف میزدیم. خیلی راحت حضورش بهام یادآوردی کرد چرا ۴۳ دقیقه متولد شد. چرا شروع کردیم داستان آدمهای واقعی را تعریف کنیم و چرا شما مریم نجفی را ندیدهاید. چشمان ما به دیدن آدمهایی مانند مریم عادت ندارد. او ورزشکار، اجتماعی، زیبا و تنهاست. عادت داریم انگشتشماری از مدیران زن اگر مادر و پرتجربه باشند، چنین نباشند ولی مریم معتقد است تازه بازی برای او و امثالش شروع شده است. آشنایی عمیقتر با زنی که همچنان در مسیر حرفهایاش تجربهگرا، سرزنده و خوشبین است برای ما فرصتی خوشایند بود. حالا شما هم این ۴۳ دقیقه را مهمان ما باشید و بگویید آیا او نماینده مناسبی برای نسلی دیده نشده است؟ فکر میکنم بچگی پرماجرایی داشتید که همهاش هم در ایران نگذشته. درست است! متولد سال ۱۳۵۷ در تهران هستم. ۹ماهه بودم که از ایران به آمریکا رفتیم چون پدرم میخواست در رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه تگزاس ادامه تحصیل بدهد. پدرم بورسیه نیروی هوایی بود و به همین دلیل با وجود اینکه در آن زمان دانشجوی ممتاز بود و پیشنهادهای بسیار جدی و خوبی از کمپانیها و شرکتهای مختلف داشت به ایران برگشتیم. من هم که از کودکی به همراه خانواده در آمریکا بودم زبان اولم را انگلیسی یاد گرفتم. بعد ترکی آذری و بعدها تازه فارسی را یاد گرفتم. دلیلش هم این بود که بعد از اتمام تحصیل پدرم و برگشت به ایران، من که پنجساله بودم و به دلیل شاغل بودن مادرم روزها پیش مادربزرگم میماندم که او فقط ترکی بلد بود. همین باعث شد زبان دومام ترکی آذری باشد. برای مدرسه هم باید زبان فارسی را یاد میگرفتم این شد که کمکم شروع به یادگیری زبان فارسی کردم که اوایلش هم خیلی برایم سخت...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید
سلام ، مصاحبه جالبی بود .