یک روز با ابراهیم حسینینژاد، مدیرعامل سابق پرداخت الکترونیک سامان
جنگجو با کت و شلوار
۲۲ آبان ۱۳۹۸
زمان مطالعه : ۲۶ دقیقه
شماره ۷۳
تاریخ بهروزرسانی: ۲۰ فروردین ۱۳۹۹
تنها چند دقیقه طول میکشد تا با این مرد مونقرهای، راحت و صریح صمیمی شوید. از همان اول از شوخیهایی که با خودش و خانوادهاش میکند میتوان فهمید که در کت و شلوارش اسیر نشده. یک بانکی کلاسیک نیست. با خیال راحت حرف دلش را میزند و روشن بودن ضبط و دوربین هم نگرانش نمیکند. در حقیقت سید ابراهیم حسینینژاد متعلق به آن نسلی از مدیران بانکداری الکترونیکی است که پشت میز یا صفحهکلید مدیر نشدهاند؛ جایی پشت درهای کارخانه، دادگاه و راهروهای بانک مرکزی و جلسات طولانی شاپرک برای به بار نشستن یکی از معدود سرویسهای نسبتاً پیشرفته الکترونیکی کشور جنگیدهاند و بیش از آنکه یک مهندس باشند یک بازرگاناند. کسانی که یاد گرفتهاند یک ایده، نرمافزار یا سوئیچ بدون کسی که ریسکش را به جان بخرد همهگیر نخواهند شد.
متولد ۱۳۵۱ است در نقده. هرچند خانوادهاش اصالتاً اهل شهر زیبای جلفا هستند ولی برای ماموریت پدرش که یک افسر شهربانی است باید به نقده بروند و همانجاست که سه فرزند اول خانواده به دنیا میآیند؛ یعنی اول برادرش و سپس ابراهیم داستان ما و البته یک پسر دیگر: «آن سالها اینکه شما به قول معروف شهربانیچی باشید برای خودش عزت و احترامی داشت و شغل کمی نبود، به خصوص اگر در یک شهر کوچک مثل نقده این مسئولیت را داشتید. مثلاً خاطره مبهمی دارم که پنج یا شش سالم بود و با یک تاکسی تصادف مختصری کردم. نیم ساعت بعد کل شهر و نیروهای امدادیاش پشت در اتاقم در بیمارستان جمع شده بودند! چیزی هم نشده بود ولی پدرم برای خودش عزت و احترامی داشت.» پدر درست است که پدرم در شهربانی کار میکرد و به اصطلاح آن زمان آگاهیچی بود، ولی واقعیتش این است که آدم بسیار صاف و سادهای بود. بارها پیش میآمد که مثلاً کل یک بخش آلوده ماجرایی میشد و او چون ذهنش اینطور کار نمیکرد اصلاً متوجه نمیشد تا اینکه بعدها از برخورد مقامات میفهمید نه تنها خودش تنها کسی در آن جریان بوده که آلوده نشده، بلکه حتی روحش هم از این ماجرا و گستردگیاش خبر نداشته. یادم است یک بار قرار بود خانهمان را دوطبقه کنیم و به پدرم توصیه کردند که بیا یک پول مختصری بده به نایب محل و برو خانهات را دوطبقه بساز. هر کاری کردند و خودش هم هر چقدر فکر کرد، راضی نشد به طرف پولی بدهد که خانه را دوطبقه بسازیم. این شهر کوچک و جنوبی آذربایجان غربی که به قول خود ابراهیم کوچک آن زمان کم و بیش دو خیابان بیشتر نداشت، خودش یک شهر چند فرهنگی و چندزبانه است: «در شهرهایی مانند شهر ما هرچند کل خانواده و فامیل ترکزبان بودند ولی بخش عمدهای...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید