skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

یک روز یک مدیر

یک روز با بهروز مینایی، موسس بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای

بازی تمام نشد

۲۷ آبان ۱۳۹۷

آرش برهمند

شماره ۶۲

زمان مطالعه : ۳۳ دقیقه

۱۳۴۱

بیدگل

دکتری مهندسی و علوم کامپیوتر، دانشگاه ایالتی میشیگان، کارشناسی ارشد نرم افزار دانشگاه علم و صنعت ، کارشناسی ریاضیات و علوم کامپیوتر دانشگاه قم

موسس و مدیرعامل بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای، معاون فنی دبیرخانه شورای عالی اطلاع‌رسانی، مدیر نرم‌افزار موسسه نور، موسس مرکز توسعه بازی‌های رایانه‌ای دانشگاه علم و صنعت

جشنواره نوروزی آنر

یک روز با بهروز مینایی، موسس بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای

بازی تمام نشد

آرش برهمند تحریریه

۲۷ آبان ۱۳۹۷

زمان مطالعه : ۳۳ دقیقه

شماره ۶۲

تاریخ به‌روزرسانی: ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

بهروز مینایی شهریور ۴۱ در بیدگل به دنیا آمده. او پسر دوم یک خانواده هفت‌نفره متوسط در کاشان است: «پدر من همیشه شغل آزاد داشت. جوان‌تر که بود راننده اتوبوس بود و سنش بالاتر که رفت به کشاورزی و دامداری مشغول شد. مادرم هم در جوانی خیاط معروف بیدگل بود ولی سنش که بیشتر شد وقتش را بیشتر گذاشت برای نگهداری خانه و بچه‌ها. خیلی هم روی این قضیه حساس بود.» [caption id="attachment_47834" align="aligncenter" width="668"] ۱۳۴۸- دبستان در مدرسه آیت‌الله یثربی کاشان گذشت[/caption] هرچند بیدگل شهر محل تولدش است ولی مانند خیلی از اهالی قدیمی در میانه دهه ۴۰ به مرکز استان مهاجرت می‌کنند که فاصله ناچیزی هم تا شهر مادری دارد: «دلیل خاصی برای مهاجرت غیر از کمی امکانات و راحتی بیشتر نداشتیم. فاصله دو شهر ۱۰ کیلومتر هم نمی‌شد و دست‌کم سه روز در هفته بیدگل بودیم. رابطه‌مان کمرنگ نشد. پدرم راننده کارخانه‌های ریسندگی کاشان بود و به تدریج کشاورز شد.» خانواده پدر ما روی تحصیلات حساس نبود و شاید حتی در خیلی از مواقع نمی‌دانست چه کلاس و درسی هستیم ولی تقریباً همه ما بچه‌ها علاقه خاصی به درس‌ خواندن نشان می‌دادیم. مثلاً هر دو برادر من مهندس راه و ساختمان هستند و برادر بزرگم حتی برای ادامه تحصیلش پیش از انقلاب در همان میشیگان قبول شد ولی خود ما یعنی خانواده خیلی ترغیبش نکردیم برود. جالب است بدانید خود من سال‌ها بعد رفتم همان‌جا ادامه تحصیل دادم و هنوز برادرم به شوخی می‌گوید که نگذاشتی من بروم بعد خودت رفتی!‌ اتفاقاً آن زمان او در دانشگاه شیراز درس می‌خواند. خواهرانم هم یکی پزشک است و یکی معلم فیزیک. حالا هم پسر بزرگم دکتری کامپیوتر می‌خواند. دختر بزرگم هم پزشکی را ادامه داده و دختر کوچکم در همین دانشگاه علم و صنعت مشغول تحصیل شده. خانه اول‌شان در کاشان در خیابان طالقانی الآن است و اولین مدرسه‌اش...

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۶۲ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۶۲ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/39u
آرش برهمندتحریریه

    روزنامه‌نگاری را از ابراراقتصادی شروع کردم و مدت کوتاهی در شرق، همشهری نوشتم و در برنامه‌های تلویزیونی فناوری اطلاعات کار کردم. در مورد فناوری و تاثیرش بر زندگی و کسب و کار می‌نویسم و تاریخ شفاهی و استارت‌آپ‌ها از حوزه‌های مورد علاقه من هستند. معتقدم رسانه پل مهمی است میان انسان‌ها، تصمیم‌سازها و کسب و کارهای جهان امروز.

    تمام مقالات
    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو