گپی با بنیانگذاران خانومی درباره حرفه و خانواده: به نام پدر*
بعد از مدتها که مهمانان بخش گزارش پیش ما میآمدند یا میرفتیم کافهگردی، این بار…
۹ آبان ۱۴۰۳
علیاصغر هنرمند برایم هیچ وقت یک سوژه نبوده است. او که در میانه دهه ۸۰ نسل جدید رسانههای فناوری ایران را با سایت نارنجی کلیک زده برای نسل جدید یک نام غریبه است.
طی یک دهه وبلاگ شخصی هنرمند از نارنجی تبدیل به پربینندهترین رسانه فناوری وقت ایران شد که در سراسر ایران و جهان تحریریه و خبرنگاران افتخاری داشت. مدیرعامل وقت گوگل را در بارسلون به چالش میکشید و مشهورترین تیم دورکار وقت کشور را داشت که از حسام آرمندهی تا جادی در میان اسامیاش دیده میشدند. آگهیهایش برای چند سال پیشفروش شده بودند و نامهای تجاری جدیدی کنارش متولد میشد.
همه اینها با دستگیری هنرمند جوان به نقطه پایان رسید ولی هنرمند حتی پس از پایان هم تمام نشد. در زندان طبابت کرد. چندین کتاب ترجمه کرد. یک پلتفرم برای غربالگری کرونا نوشت و حالا هم نسل جدید رسانههایش در مورد تمرکز، سلامت و فناوری را زیر نام بزرگراه دنبال میکند. از کرمان عزیزش به تهران آمد تا در استودیو پیوست با هم گپ بزنیم و هرچند از خودش پنهان کردم از شما پنهان نیست؛ این گفتوگو تحقق یک آرزوی دیرینه است. دو دهه است تحسینش میکنم و ازش یاد میگیرم. مطمئن هستم باز هم خوشبینی، عشق و سختکوشیاش این رسانه دوستداشتنی و محترم را رها خواهد کرد. نارنجی بالاخره بر تاریکی پیروز خواهد شد.
🔗 لینک گفتگو در کانال یوتیوب پیوست
🔗 لینک گفتگو در کانال آپارات پیوست
در جهان موازی شما باید الآن یک پزشک باشید و طبابت کنید. حتی اولین بار که آشنا شدیم برایم جالب بود بدانم چطور کسی که پزشکی خوانده تبدیل به موسس و سردبیر معروفترین سایت در حوزه تکنولوژی ایران میشود.
واقعیتش این است که اتفاقاً من پزشکی را به دلیل علاقه شخصی خودم دنبال کردم. پدرم حتی مخالف پزشکی خواندن من بود. از آن طرف تکنولوژی و فناوری و کامپییوتر را هم دوست داشتم. در دوره دبیرستان در ذهن خودم به این جمعبندی رسیده بودم که حوزه کامپیوتر و برنامهنویسی را میتوانم با یادگیری شخصی دنبال کنم ولی برای پزشکی حتماً باید به دانشگاه بروم و چیزی نیست که خودم آن را یاد بگیرم. بنابراین برنامهام همین شد که پزشکی را در دانشگاه بخوانم و همزمان کار تکنولوژی و کامپیوتر را دنبال کنم. تاکنون هم درآمدم از پزشکی صفر ریال بوده و اگر طبابتی هم انجام دادهام رایگان بوده است.
ما دقیقاً متولد یک سال هستیم فکر کنم، ولی شما چه روزی به دنیا آمدید؟
متولد ۷ تیر ۶۲ هستم. دقیقش را بخواهید روز قوه قضائیه به دنیا آمدهام!
خانواده چهکار میکردند؟
پدر و مادرم هر دو فرهنگی بازنشسته هستند. من تکفرزند هستم. یک دوره از زندگی را یعنی اواخر دوره راهنمایی و دوره دبیرستانم را در جزیره کیش گذراندهام که همین دوره کمک بزرگی به من در آشنایی با تکنولوژی و اینترنت کرد. گویا اولین جایی که اینترنت به صورت آزمایشی عمومی عرضه شد هم همین جزیره کیش بود که من نیز در همان دوره در آنجا ساکن بودم.
برای یک بچه متولد دهه ۶۰ باید این روبهرو شدن با فناوری روز جهان خیلی جادویی بوده باشد.
همینطور هم بود. یادم هست برای اولین بار یک سیدی موسیقی به دستم رسید که یکسری فایل امپی۳ بود و برای اینکه نمایش داده شود به صورت یک صفحه html درآمده بود که باید در مرورگر باز میشد اما ما کامپیوتر نداشتیم. من اصلاً کاربرد اینترنت اکسپلورر را نمیدانستم. منبع اصلی این فایل را باز کردم و اینجا بود که قبل از اینکه اینترنت را ببینمhtml را یاد گرفتم. چون قبلاً برنامهنویسی را با زبانهای دیگر یاد گرفته بودم. آن فایل را ادیت کردم و برای خودم یکسری موسیقی را در آن لینک کردم.
اگر نخواهیم حکم کلی در مورد علاقهمندان به علوم تجربی صادر کنیم ولی باز تجربه بازار فناوری ایران تا حالا این بوده که پزشکان معمولاً میانه خوبی با تکنولوژی و فناوری ندارند. این موضوع به وضوح درباره شما صدق نمیکند. چرا؟
نمیدانم. من معمولاً از دسته آدمهایی هستم که هر دو جهان را شدیداً دوست دارم و همین الآن هم عمده مطالبی که مینویسم حول محور پزشکی، روانشناسی بدن انسان و… هستند. ضمن اینکه در این مباحث هم از نظر فناوری و تکنولوژی میتوان به همگرایی و سازگاری با حیطههای جدیدی از پزشکی دست پیدا کرد چون در حوزه پزشکی هم دائماً کشفیات جدیدی به دست میآیند که خیلی جذاب هستند. مثلاً با کشف یا تولید یک آیفون جدید، CPU جدید و یک تکنولوژی تازه برابری میکند. در واقع رشد سریع تکنولوژی و پزشکی در کنار هم برای من بسیار جذاب است چون حس زندگی و پویایی دارند. هرچند در پزشکی نسبت به فناوری روند کندتر است اما مباحث حیاتیترند و تاریخ مصرف طولانیتری هم دارند.
چطور تصمیم به راهاندازی «نارنجی» گرفتید؟ آن هم در شرایطی که هیچ رسانه دیجیتالیای در کشور وجود نداشت.
اگر بخواهیم منصفانه بگوییم، یک اتفاق در سال ۸۶ باعث راهاندازی پروژه «نارنجی» شد، ضمن اینکه نارنجی اولین پروژه کاری من نبود چون کار حرفهای را از سال ۸۰ و با راهاندازی سایت گواشیر در همین حوزه شروع کرده بودم. یک سال قبل از رفتن به دانشگاه بود. اسم «گواشیر» از نام قدیمی شهر کرمان گرفته شده بود چون من آن زمان در کرمان زندگی میکردم. این وبسایت قبل از نارنجی تاسیس شد و بخشهای مختلف تکنولوژی، سینما، معرفی کتاب و… داشت. پس درباره همه چیز در آن تولید محتوا میشد. تا اینکه در واقع حادثه ۱۱ سپتامبر و حمله القاعده به برجهای دوقلو باعث شد «سایت نارنجی» را در سال ۸۶ راهاندازی کنیم.
یعنی این آخرین دلیلی بود که برای نارنجی شدن شما ممکن بود به ذهنم برسد. برجهای دوقلوی تجارت جهانی!؟
بله دقیقاً! فردای روزی که صدام پس از دستگیری و حمله آمریکا اعدام شد از خواب بیدار شدیم و دیدیم که سایت «گواشیر» به عنوان یک سایت معتبر فارسیزبان هدف حمله هکرهای عراقی قرار گرفته و هک شده است. آن موقع هم که اینترنت دایالآپ بود و ما نمیتوانستیم از آن طریق بکآپ بگیریم. این بود که یک درخواست برای شرکت میزبانی در کانادا زدم که نسخه پشتیبان را برایمان بفرستند. ۴۸ ساعت بعد جواب دادند و با عذرخوهی اعلام کردند که بکآپها را روی حافظه موقت گرفتهاند و نتوانستهاند ریکاوری کنند. حاصل ۶ سال فعالیت ما دود شد و رفت هوا! اولش یک مقدار ناراحت شدم اما بعد از چند روز به تجربه ۶ساله «گواشیر» فکر کردم و اینکه خیلی چیزها یاد گرفتهام.
این شد که بعد از یک سایت عمومی رفتید سراغ فناوری؟
خب دیدم که به رغم علاقه و تجربه به سینما، گروه خونیام به بحث تکنولوژی و فناوری گره خورده است. اینطور نبود که نارنجی اولین سایت باشد. چند سایت دیگر منتها خیلی غیرحرفهای یا محدود در حوزه دیجیتال فعالیت میکردند. با همه این اتفاقات تصمیم گرفتم «نارنجی» را راهاندازی کنم.
درباره انتخاب اسم «نارنجی» هم برایمان بگویید؟
انتخاب اسم نارنجی به دلیل علاقهام به این رنگ بود که هنوز هم هست البته. شاید دو دقیقه هم طول نکشید تا این اسم را برایش انتخاب کنم! دیدم دامنهاش هم خالی است پس همین اسم را رویش گذاشتم. سایتش را هم خودم طراحی کردم. دو هفتهای سایت را نوشتم و ۱۹ فروردین ۸۶ سایت را بالا آوردم و با خودم قرار گذاشتم که حداقل روزانه یک مطلب روی سایت قرار بدهم. به همراه یکی از دوستانم یعنی خانم موسیزاده تولید محتوا را شروع کردیم و بعدها نویسندگان دیگری به ما ملحق شدند و تیممان بهتدریج خیلی بزرگتر شد.
تا یک جایی کسی که سایت را میدید آن را بیشتر یک وبلاگ شخصی میدید اما ناگهان نارنجی خیلی جدی و بزرگ شد و صاحب یک تحریریه و به طور خلاصه رسانه شد. کجا و چه زمانی این اتفاق افتاد؟
احتمالاً شما اینها را به شکل جهشی میبینید، اما به چشم من این اتفاقات یک مسیر و روند کاملاً تدریجی بود. روندی بود که طی آن کمکم آنچه را در ذهن داشتیم پیادهسازی کردیم، اعم از ارتباط با نویسندگان مختلف، تعریف چارچوبهای مختلف و تبدیل آن به محتوا و… هرکدام از این فرایندها چند سال زمان برد و نارنجی یکشبه به وجود نیامد. ذهن من هم اصلاً شبیه استارتآپهای امروزی نبود که سعی میکنند یک شروع توفانی داشته باشند و سهم بزرگی از مخاطب را به دست بیاورند. من همیشه بر اساس شعار معروف «محتوا پادشاه است» کار کردهام. معتقدم محتواست که پادشاهی میکند؛ اگر محتوای خوب داشته باشید، بقیه ماجرا خود به خود شکل میگیرد. الآن خیلی از استارتآپها KPI تعریف میکنند یا طرح تجاری مینویسند در حالی که ما هیچکدام از اینها را نداشتیم و فقط شروع کردیم به نوشتن. هرچند ما در کنار نارنجی یک شرکت طراحی و توسعه هم داشتیم به اسم «پات شرق» که در آنجا هم توسعه نرمافزار انجام میدادیم. گرچه همه ما را به اسم نارنجی میشناسند اما ما در آن شرکت بیش از ۱۵۰ پروژه طراحی و توسعه نرمافزار و برنامهنویسی وب انجام دادیم.
هدفت این نبود که از «نارنجی» پول دربیاوری؟
نه واقعاً چون صرفاً از روی علاقه آن را راه انداخته بودم و هیچ هدف بزرگ یا بیزینس مدلی پشتش قرار نداشت و فقط شروع کردیم. من شاید آدم بااستعدادی نباشم اما پشتکار خوبی دارم به طوری که در سه سال اول راهاندازی نارنجی هیچ روزی نبود که حداقل یک مطلب برای سایت ننویسم و بارگذاری نکنم. روزهایی هم بود که پنجتا مطلب روی آن میگذاشتم تا اینکه تیممان بالاخره بزرگ شد.
حدود سال ۹۰ که با هم اولین بار از نزدیک آشنا شدیم متوجه شدم بسیاری از اعضای تحریریه شما در سراسر ایران پراکنده هستند و حتی از نزدیک بقیه یا خودت را ندیدهاند. آن زمان دورکاری اصلاً رایج نبود، چطور به این الگو رسیدی؟
درست است. دفتر اصلی ما در کرمان بود و خیلی از مخاطبان ما فکر میکردند ما در اروپا یا آمریکا هستیم. حتی وقتی به تهران آمدیم هم هنوز خیلیها باور نمیکردند. واقعاً هم همینطور بود که شما تعریف کردید. من هنوز هم خیلی از نویسندگان نارنجی را ندیدهام و از نزدیک نمیشناسمشان. نمونهاش ارتباط کاری من و جادی که سالها با هم در نارنجی کار کردیم اما حتی تلفن همدیگر را هم نداشتیم و کل ارتباطمان از طریق چت و ایمیل بود. البته بر اساس تجربهای که به دست آوردهام الآن میتوانم سن نویسنده یک مطلب را با تقریب نسبتاً خوبی حدس بزنم. در نارنجی اما مطالبی به ما میرسید که فکر میکردم نویسندهاش حداقل ۳۰ سال دارد اما بعد میفهمیدم یک دانشآموز دبیرستانی از یک شهرستان دور آن را برایمان نوشته است.
در سالهای ۹۰ و ۹۱ سایت نارنجی با اختلاف بسیار زیادی در صدر سایتهای پربازدید حوزه فناوری بود. درست است؟
نارنجی از یک زمانی بسیار اوج گرفت. تا قبل از آن حتی اتفاقات حوزه تکنولوژی هم رشد و سرعت زیادی نداشت. بیشترین مشکل ما با شرکتهای میزبانی و سرور بود چون ترافیکمان به سرعت بالا میرفت و آنها نمیتوانستند جوابگو باشند و سایت از کار میافتاد. میزان مخاطب نارنجی با سرعت بیشتری نسبت به تامین زیرساختها بالا میرفت ضمن اینکه در آن زمان اصلاً چنین مقیاسی در حوزه هاست و سرور ایران وجود نداشت. سر این موضوع خیلی دردسر کشیدیم، مخصوصاً در وبلاگنویسیهای زنده این فرایند شدیدتر بود. ترافیک بسیار بالا میرفت و حتی از طرف شرکتهای مختلف به ما پیشنهادهایی میشد و خودمان هم در شرکت «پات شرق» سایت را بهینه میکردیم. به جایی رسیدیم که حتی نرمافزارهای خارجی هم ترافیک همزمان نارنجی را جوابگو نبودند؛ مثلاً ما از یک سایت معتبر انگلیسی استفاده میکردیم که آن هم مراسم زنده اپل را نتوانست پوشش دهد.
عجیب است ولی در وبلاگنویسی زنده بسیار موفق و حتی یکجورهایی پیشگام بودید.
در نهایت آقای فیض، یکی از دوستانم که هنوز هم با هم در ارتباطیم، یک نرمافزار وبلاگنویسی زنده نوشت که پرفورمنس بهتری داشت و شرکت پارسپک هم یک سرور قوی به ما داد که توانستیم ترافیک را کنترل کنیم. تیم نویسندگان نارنجی بین ۲۰ تا ۲۵ نفز ار سراسر ایران و دنیا بودند. به جایی رسیده بودیم که مثلاً اگر یک نمایشگاه اتومبیل در فرانسه یا آمریکا یا هر جایی برگزار میشد باز هم یک کسی بود که برای نارنجی گزارشی تهیه کند و عکاسی کند و برایمان بفرستد. یک تیم فنی پنج شش نفره هم در پشتصحنه نارنجی بود که اتفاقاً طرحها و برنامههای زیادی برای توسعهاش داشتیم ولی نشد ادامه پیدا کند.
یادم است یک خبر جنجالی از اریک اشمیت کار کردید؟ خبرنگارش فکر کنم موسس کافهبازار و دیوار و اینها بود.
بله خبرنگارش حسام آرماندهی بود که یه سوال درباره تحریمهای ایران پرسید. اریک اشمیت رئیس هیات مدیره گوگل بود که به کنگره جهانی موبایل در بارسلون اسپانیا آمده بود. حسام آنجا وسط برگزاری پنل این سوال را از میان جمعیت پرسید و اریک اشمیت هم رفته بود با تیم مشاوران حقوقیاش حرف زده بود و جواب داده بود. ۲۴ ساعت گوگل کروم استور را بسته بود که تحریمهایش را گوگل طی یک پست در وبلاگش برداشت.
یعنی شما اصلاً به بُعد تجاری نارنجی نگاه نمیکردید؟ این با ذات استقلال رسانه همخوانی دارد؟
خیلی فکر میکردم به اینکه باید اصول یک روزنامهنگاری تمیز و حرفهای را رعایت کنیم. در همه آن دوران از هیچ جایی به اصطلاح «زیرمیزی» نگرفتیم یا اینکه از روایت منتکشی برای کمک مالی با هیچ شرکتی مذاکره نکردیم. من نارنجی را با پول شخصی راهاندازی کرده بودم و اصلاً دنبال بعد تجاریاش نبودم. از یک جایی شرکتها برای تبلیغ به سراغ ما آمدند که من هم مصمم بودم هر محتوای تبلیغی را خیلی شفاف و واضح برای مخاطبم به نمایش دربیاورم که بداند این تبلیغ است. ما اصلاً رپورتاژ آگهی را در قالب محتوا در سایت قرار نمیدادیم.
یک سال یک موبایل را معرفی کردیم فردایش دیدم از شرکت ۲۰ میلیون تومان به حساب من آمده است. ظرف ۲۴ ساعت پول را برگرداندم چون اصلاً دوست نداشتم و ندارم که وارد چنین فضایی بشوم.
حتی به عنوان یک درآمد رسانهای هم به آن نگاه نکردی؟
ما برای خودمان تعریف کرده بودیم که از طریق آگهیهایمان پول دربیاوریم و مخاطب بداند که این کادرها تبلیغات است. تا جایی پیش رفتیم که کادرهای تبلیغاتی نارنجی تا سه سال پیشفروش شده بود. خودش به درآمد خوبی رسیده بود و دلیلی نداشت که این کار را بکنیم ضمن اینکه مخاطب هم به ما اعتماد کرده بود. تلاشمان را میکردیم که بیطرف باشیم چون برای مخاطب تولید محتوا میکردیم نه برای رضایت شرکتها و مدیرانشان.
تا ۹۲ روند موفق کاری نارنجی همچنان ادامه داشت. در پات شرق هم در منطقه خودتان فعالیتهای جالبی انجام داده بودید و حتی دو برند «نردبان و نگهبان» را بالا آوردید و به نظر میرسید به جای جاهطلبی در حوزه رسانه ترجیحت این است که در حوزه فناوری کشور رشد کنید.
درباره نردبان و نگهبان بگویم که اینها هم دو سایت شبیه نارنجی بودند فقط برخلاف نارنجی که سه سال طول کشید تا به سوددهی برسد سایت «نردبان» ظرف یک ماه به سوددهی رسید. در «نارنجی» اخبار تکنولوژی را پیگیری میکردیم، در «نگهبان» از موضوعات امنیتی کامپیوتری به زبان ساده حرف میزدیم. در نردبان تلاش میکردیم درباره توسعه و برنامهنویسی در حوزه وب و موبایل تولید محتوا کنیم و یک نسل از برنامهنویسان خلاق را تربیت کنیم. یک نردبان آکادمی هم پشت سر سایت در حال تاسیس بود که هیچوقت متولد نشد.
این روند ادامه داشت تا آذر ۹۲ که خبر دستگیری اعضای سایت نارنجی در کرمان و برخی از وبلاگنویسها و افراد معروف حوزه منتشر شد؛ ماجرا چه بود؟
وارد جزئیات که بهتر است نشویم اما ماجرا این بود که یک روز به دفتر آمدند و ما را دستگیر کردند و دو اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام را هم به ما ابلاغ کردند. دادگاهی تشکیل شد که حکم به بستن سایت نارنجی داد و پروژههای متعددی که در حوزه توسعه نرمافزار در شرکت پات شرق انجام داده بودیم هم به نظر میرسید از نظر مقام قضایی نباید اجرا میشدند و در نهایت یک روز همه چیز یعنی هم سایت نارنجی و هم شرکت پات شرق برای همیشه بسته شد و من هم به ۱۱ سال زندان محکوم شدم که بعدها کمتر شد.
آن زمان جزئیات زیادی از پرونده شما مطرح نمیشد ولی از بیرون اینطور بود که سایت نارنجی ناگهان دیگر بهروز نمیشد. سایت خوابید و به شکل دردناکی تا امروز از دسترس خارج شد.
هیچکدام اینها از طرف ما نبود. فکر کنم جزو اولین نمونهها بودیم که یکهو محو شدیم.
حکم واقعاً سنگین بود و از این ۱۱ سال شما هشت سال را گذراندید. در این هشت سال بر علیاصغر هنرمندی که پزشک بود و از روی علاقه صاحب سایت معتبر فناوری و رسانه دیجیتالی شده بود و حالا حکم یک زندانی امنیتی را داشت چه گذشت؟
من در زندان مرکزی کرمان بودم و عملاً چهار سالش را کاملاً در زندان بودم. من شخصیتاً در هر اتفاق بد و ناگوار زندگی هم یک زاویه خوب و روشن پیدا میکنم. بنابراین در این دوره هم تلاش کردم دوره مفیدی را بگذرانم. آنجا دوتا کتاب را خودم ترجمه کردم. یکی کتاب طب عمومی مورتاک است که در دنیا به ویژه استرالیا بسیار معروف است و خیلی پرفروش هم شد. یکی هم کتاب GTD است که از علاقهمندیهای همیشگیام است. در ترجمه گروهی دو فصل از کتاب دیگر به نام «نقش پزشکی خانواده در بهبود نظامهای سلامت» نیز همکاری کردم که راهنمای جهانی پزشکی خانواده است.
شنیدم حتی در زندان دوباره پزشکی هم میکردی.
بله خب بعد از مدتی تصمیم گرفتم دیگر بروم در درمانگاه زندان طبابت کنم. آنجا با طیف زیادی از زندانیها دوست شدم و تجربیات زیادی پیدا کردم. جمعاً حدود دو سال در درمانگاه زندان طبابت کردم. هرچند در بند هم به زندانیان کمک میکردم. گفتم که واقعاً طبابت را دوست داشتم و از این کار لذت میبردم. شرایط زندان هم به هر حال به گونهای است که اگر بتوانی به کسی کمک کنی تا درد و رنج کمتری را متحمل شود خودت احساس بهتری داری. ضمن اینکه در زندان میتوان با کارهای بسیار کوچک دردها و مشکلات زیادی از زندانیان را رفع کرد.
چیزی که ما از اخبار میدیدیم شبیه دستگیری یک مجرم خطرناک بینالمللی بود، در حالی که حالا داستان خیلی شبیه آن وقتها نیست. واقعاً چطور اینطور شد؟
واقعیتش این است که جوسازیها علیه ما خیلی زیاد و عجیب و بیسابقه بود و برای همه تعجبآور بود. من ۶ ماه اول حتی نمیدانستم نارنجی بسته شده است و اصلاً به ما خبر نداده بودند. راستش حتی هنوز هم دلیلش را خوب نمیدانم.
به هر رو، در این مدت مطلقاً کاری نکردی و در شبکههای اجتماعی حضور نداشتی ولی بعد از این دوره به نظر میرسد یک علیاصغر هنرمند با شخصیت جدیدتری بیرون آمده است.
بله این حرف تا حدودی درست است. به نظر من زندگی یک چالش است. اگر وقتی از زندان بیرون آمدم دوباره سراغ حوزه رسانه و دیجیتال میرفتم دوبارهکاری بود چون تیک این حوزه را قبلاً زده بودم. مثل قلهای است که قبلاً به آن صعود کردهای. برای خودم چالش بزرگی نبود. الآن در حوزه بهرهوری و سلامت و آموزش کار میکنم به این دلیل که میخواهم به خودم نشان بدهم میتوانم در این حوزه هم موفق بشوم.
یک مدت بیرون از زندان در دوره کرونا هم کار طبابت کردهای؟
بله. در آن دوره نیز تلاش کردم هم به صورت مجازی و هم اگر میشد با حضور در درمانگاهها به صورت رایگان و داوطلبانه کار کنم. در دوره کرونا یک کار با نظام پزشکی انجام دادیم و سایت CORONA .IR را راهاندازی کردیم.
همان سایتی که آن تست خبرساز کرونا را داشت؟
بله. من هنوز درگیر پرونده بودم و هیچ اسمی در این جریانات از خودم منتشر نکردم. من خودم وقتی اسم کرونا آمد با چندتا از اساتید مشورت کردم و متوجه شدم از آن بیماریهای همهگیر است که زندگی مردم سراسر دنیا را تحتالشعاع قرار میدهد. این ماجرا مربوط به چند هفته بعد از اعلام خبر وقوع بیماری در ووهان چین بود. به خاطر همین رفتم و دامین CORONA.IR را از کسی که قبلاً ثبت کرده بود خواستم که آن را به نظام پزشکی بفروشد.
دامنه کرونا دات آیآر را برای چه دقیقاً وسط آن هاگیرواگیر احتیاج داشتید؟
به کمک یکسری از اساتید تعدادی محتوای آموزشی روی سایت قرار دادیم. بر اساس یکسری از علائم بالینی به کمک برخی از اساتید به ویژه دکتر قلعهباغی الگوریتمی طراحی کردیم که بر اساس آن طی یک پرسشنامه اینترنتی میتوانستیم احتمال بیماری را تا یک حد پایینی تشخیص دهیم. حداقلش این بود که در حد ابتدایی برای مردم آگاهیبخشی کنیم.
از تست استقبال بسیاری شد به طوری که در ۴۸ ساعت اول هشت میلیون نفر در آن شرکت کردند. در نوشتن آن سایت هم دوستان و همکاران نارنجی مثل آقای وزیری و موسیزاده و بقیه دوستان خیلی کمک کردند که همین جا از آنها تشکر میکنم.
الآن چه میکنی؟
یک نرمافزار به نام «بزرگراه» با همکاری آقای محمود فیض راهاندازی کردهایم. در واقع یکجور LMS است که یک سیستم آموزش مجازی به شمار میآید و با الهام از LMSهای موجود در دنیا از پایه خودمان نوشتیمش. بر اساس تجربه دریافتهایم که مخاطبان فارسیزبان نیازهای متفاوتی دارند و مدلهای جهانی آموزش الکترونیکی چندان به کارشان نمیآید. این نرمافزار را نوشتهایم که مخاطبان زیادی هم در حال استفاده از آن هستند از جمله جمعیت هلالاحمر. سعی کردهام به منظور تولید محتواهای آموزشی برای جامعه پزشکی با برخی از انجمنهای علمی و پزشکی هم همکاری کنم.
زندگی شخصیات در دوران جدید چطور است؟
پدر یک دختر هستم. آشپزی میکنم چون جزو علاقهمندیها و تفریحاتم است. دوست دارم مزههای جدید را امتحان کنم.
اگر یک روز بتوانی، «نارنجی» را در همان مختصات سابق زنده میکنی؟
قطعاً این کار را میکنم. «نارنجی» برای من حکم فرزند را داشت. از دست دادنش مثل فرو رفتن یک خنجر در قلبم بود. درست است که با دشواریهای زندگی راحت کنار میآیم اما کشتن بچه آدم دردناک و فراموشنشدنی است.
* تیتر مطلب برگرفته از نام سریالی از شبکه نتفلیکس در سال ۲۰۱۳ است با عنوان Orange is the New Black . سریال از زندگینامه واقعی پایپر کرمن اقتباس شده است که مدتی را در زندان ایالتی زنان گذرانده بود.
سلام لطفا از آقای هنرمند میپرسید کتاب جی تی دی رو چطور میشه تهیه کرد؟ وارد سایت gtd.ir که میشم و وارد لینک سفارش میشم اتمام موجودی زده. ممنون.
یادم نمیره روزی که ایشون رو دستگیر کردن،اون موقع تازه ۱۱-۱۲ سالم بود و عاشق فناوری…شاید اینکه الان برنامه نویسی شغلمه به واسطه وجود نارنجی و دیدگاه زیباشون به تکنولوژی بود
سلام. من چند سال پیش در کارگاهی آموزشی که جناب هنرمند برگزار میکردند شرکت داشتم. واقعا استعداد و توانایی آموزشی – معلمی بالایی دارند که امیدوارم باعث رشد تجربه هایی مثل بزرگراه شود. با بهترین آرزوها ..
یادش به خیر. نارنجی جریانساز بود و هنوز خاطرات خوبش باقیست.
یادم هست کتاب زندگینامه استیو جابز (نوشته والتر ایزاکسون) که منتشر شده بود، سایت نارنجی به سرعت – شاید در کمتر از یک ماه – کتاب را ترجمه کرد و به صورت PDF روی سایت قرار داد. دانلود کردیم و زودتر از خیلی از مردم دنیا کتاب را خواندیم.
از این ابداعات زیاد داشت.