skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

یک روز یک مدیر

یک روز با مریم خاوازی موسس و مدیرعامل آدران؛ متولد آزادی

۱۴ آبان ۱۴۰۱

آرش برهمند

شماره ۱۰۶

زمان مطالعه : ۱۹ دقیقه

۱۳۴۲

مشهد

لیسانس زبان روسی از دانشگاه تهران

مدیر اداری اندیشه‌نگار، مدیر اداری سازمان زیباسازی شهرداری تهران، عضو هیات موسس و هیات مدیره و مدیر فروش نداپرداز انفورماتیک، مدیرعامل و موسس آدران، رئیس هیات مدیره انجمن زنان کارآفرین

جشنواره نوروزی آنر

یک روز با مریم خاوازی موسس و مدیرعامل آدران؛ متولد آزادی

آرش برهمند تحریریه

۱۴ آبان ۱۴۰۱

زمان مطالعه : ۱۹ دقیقه

شماره ۱۰۶

تاریخ به‌روزرسانی: ۹ اردیبهشت ۱۴۰۲

روزنامه‌نگاری معمولاً با تاریخ میانه چندانی ندارد. ریتم روایت فرق می‌کند. روزنامه‌نگاری بیشتر از جنس روایت است، تاریخ از جنس قضاوت. در چهارراه‌های نادری این دو به هم می‌رسند. روزی که پیش مریم خاوازی رفتیم یکی از این برخوردهای کمیاب میان روزنامه‌نگاری و تاریخ بود. در یکی از روزهای خاکستری مهرماه ۱۴۰۱ از میان دسته‌دسته دخترانی که در میدان ونک می‌رفتند تا حرف جدیدی بزنند گذشتیم تا در خانه‌ای روشن به دیدار او برویم. زیبا، خوش‌لباس، مستقل و امیدوار منتظر ما بود. مثل همیشه. مریم خاوازی تا پیش از آنکه عضو هیات‌مدیره پیشین سازمان نظام صنفی رایانه‌ای تهران شود چندان شناخته‌شده نبود و حتی پس از آن هم هرگز تبدیل به یک چهره رسانه‌ای نشد. هرچند شرکت خودش یعنی آدران را تاسیس و دو دهه مدیریت کرده بود ولی باز هم در عرصه تنگ تجارت و اجتماع ایران نتوانسته بود خوش بدرخشد. این روزها بیشتر هم را می‌بینیم چون سخت مشغول همکاری با تیمی است که روی جایزه بزرگداشت آزاده داننده کار می‌کنند. داستان حقیقی مریم به عنوان یک زن در ایران امروز شاید به تمامی قابل بازگویی نباشد ولی همه ما، مادران، خواهران و دختران‌مان، همکاران و دوستان‌مان می‌توانند بسیاری از شکاف‌های دردناک در روایت را با تجربیات شخصی خودشان پر کنند. خاوازی بسیاری از پیچش‌های زندگی‌اش را در این لا‌به‌لا می‌گوید ولی واقعیت‌های بسیاری را هم باید خودتان در بین سطور پیدا کنید که حتماً پیدا خواهید کرد. گفت‌وگو را مقابل یک دار قالی انجام می‌دهیم که خودش با خنده می‌گوید ۱۴ سال است دارد آن را می‌بافد. معلوم نیست چه دردها، حسرت‌ها و قصه‌هایی لابه‌لای تاروپود این قالی بافته شده. از گفت‌وگو که بازمی‌گردیم شب شده. هنوز دختران جوان دست در دست در خیابان‌ها هستند. یاد قصه دوستی‌های مریم با دخترانی می‌افتم که خیلی‌هایشان دیگر نیستند. از خودم می‌پرسم آیا روزی می‌توانم با یکی از همین چهره‌ها...

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۱۰۶ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۱۰۶ پیوست
دانلود نسخه PDF
https://pvst.ir/dg1
آرش برهمندتحریریه

    روزنامه‌نگاری را از ابراراقتصادی شروع کردم و مدت کوتاهی در شرق، همشهری نوشتم و در برنامه‌های تلویزیونی فناوری اطلاعات کار کردم. در مورد فناوری و تاثیرش بر زندگی و کسب و کار می‌نویسم و تاریخ شفاهی و استارت‌آپ‌ها از حوزه‌های مورد علاقه من هستند. معتقدم رسانه پل مهمی است میان انسان‌ها، تصمیم‌سازها و کسب و کارهای جهان امروز.

    تمام مقالات

    0 نظر

    ارسال دیدگاه

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    *

    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو