skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

یک روز یک مدیر

یک روز و یک عمر با موسس مادیران و پدر ماشین‌های اداری ایران

امیری در میان ماشین‌حساب‌هایش

۱ مرداد ۱۳۹۳

شماره ۱۶

زمان مطالعه : ۳۵ دقیقه

۱۳۱۸

تهران

لیسانس تجارت از یونیورسیتی کالج لندن

موسس و مدیرعامل مرکز و صنایع ماشین های اداری ایران

جشنواره نوروزی آنر

یک روز و یک عمر با موسس مادیران و پدر ماشین‌های اداری ایران

امیری در میان ماشین‌حساب‌هایش

۱ مرداد ۱۳۹۳

زمان مطالعه : ۳۵ دقیقه

شماره ۱۶

تاریخ به‌روزرسانی: ۸ خرداد ۱۴۰۰

بار اول که درباره گفت‌وگو حرف می‌زنیم سوئیس است. طنز مهربانش را از پشت گوشی می‌شنوم که می‌گوید آدم حتی در میان آلپ هم از دست روزنامه‌نگار جماعت آرامش ندارد. یک هفته بعد وقتی در برج ایکس‌ویژن روبه‌روی ساختمان آفتاب ملاقاتش می‌کنیم، مسعود چشمش را جراحی کرده و در اروپا مانده، فرخ هم در بریتانیای محبوبش است؛ او دور از پسر و برادرش، سالم و صمیمی از میان انبوه جلسات، امضاها و تماس‌ها ساعتی باز می‌کند تا گپ بزنیم. اتاق نورانی‌اش پر از ماشین‌های مدل، دستگاه‌های قدیمی و تابلوهای مدرن نقاشان ایرانی است که همسرش خریده. با دستگاه نسپرسو برای مهمانانش قهوه درست می‌کند و پشت به پشت سیگار بهمنش را دود می‌کند. دست‌کم نیمی از حیات حرفه‌ای‌ام صرف نبرد رسانه‌ای با خاندان امیری شده تا تیغ انتقاد بر تولید گلخانه‌ای، استثمار شبکه فروش و انزوای صنفی تیز شود ولی وقتی با محمود امیری حرف می‌زنید سحر کلام و صداقتش شما را از هر سلاحی عریان می‌کند تا فقط در برابرتان پدربزرگی دوست‌داشتنی را ببینید که شیفته تجارت، صنعت و ادبیات میهنش است. خودش نیم‌قرن قربانی رانت‌خواری، زورگویی و فشارهای سیاسی و اقتصادی شده اما هرگز نپذیرفته سرمایه و علاقه‌اش را مانند بسیاری دیگر از کشور خارج کند. مانده است و جای چکمه‌های لشگری و کشوری را روی تن تجارتش تاب آورده؛ ساواک دستگیرش کرده و ارتش ریشه‌اش را کنده است. حالا هم که یکی از سخت‌ترین دوره‌های اقتصاد کشور را تاب می‌آورد همچنان خندان و خوش‌سخن است، با لذت از تمامی دشواری‌های کارش حرف می‌زند و باور دارد باز هم مادیران این گردنه را می‌گذراند. هیچ کجای ساعت‌ها گفت‌وگو، درباره رقیبی بدگویی نمی‌کند. شیک‌پوش، خوش‌سخن و بزرگ‌منش بیشتر درباره خانواده و دوستی‌هایش صحبت می‌کند تا اختلافات و گرفتاری‌ها؛ مانند یک اشراف‌زاده واقعی. امیدوارم بازخوانی این زندگی همان‌قدر که برای خودش و ما لذت‌بخش بود برای شما نیز خواندنی باشد.

متولد ۱۳۱۸ در تهران است ولی با چشمان سبز خندان یک کارخانه‌دار شوخ‌طبع می‌گوید:«البته ما مونتاژ آذربایجان هستیم و تولید تهران.» پدر و مادر هر دو از خاندان ملاکان قدیم خطه شرق هستند. پدرش اهل رضاییه است و مادرش متولد تبریز برآمده از بزرگان لیقوان. به تبع تبار اشرافی‌شان خانواده‌ها هر دو برای زمان خود منورالفکر هستند و در مدرسه آمریکایی‌های تبریز درس خوانده‌اند. پدر برای خودش ماجراجویی صاحب سبک است؛ در انگلستان رشته بانکداری خوانده و زمان بازگشتش به ایران، مقارن شده است با تاسیس بانک ملی ایران در سال ۱۳۰۷ به دستور رضاخان. خودش معتقد است پدرش هرچند در دم و دستگاه بانکی ایران اسم و رسمی داشت ولی اخلاق کارمندی نداشت و آبش با روسا در یک جوی نمی‌رفت:«خون ترک و کرد در رگ‌هایش می‌جوشید و جلوی کسی گردن کج نمی‌کرد.» پدرش حتی به اتفاق ابوالحسن ابتهاج، رئیس سرشناس سازمان برنامه و بودجه آن زمان، بانک ایرانیان را تاسیس می‌کند ولی با او هم نمی‌سازد و در اواخر سلطنت پهلوی ابتدا وارد کار تجارت می‌شود. پدر در کار تجارت هم موفق نیست و از بخت بد درست روزی که بار شیشه‌اش از کانال سوئز عبور می‌کند، جنگ جهانی دوم آغاز می‌شود تا سرانجام محموله با یک سال تاخیر و نابود شدن به بندرعباس برسد:«من هنوز کودک بودم ولی یادم هست مجبور شد چند قطعه از باغاتش را در سمت شهرش بفروشد تا پول طلبکارها را بدهد.» مجموعه این بدبیاری‌ها برای مدتی پدرش را قانع می‌کند که به حرفه آبا و اجدادی‌اش یعنی زمینداری بازگردد ولی چند سال بعد باز هم رشته بانکداری وسوسه‌اش می‌کند تا در بانک پارس که توسط عبدالحسین نیک‌پور و مهدی نمازی دو نفر از موسسان اتاق بازرگانی تاسیس شده است، مدتی رئیس باشد و دوباره این بار با حاج‌آقا نیک‌پور مشهور، رکورد‌دار ریاست اتاق بازرگانی پیش از انقلاب، نسازد و سرانجام به همان...

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۱۶ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۱۶ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/39g

4 نظر

  1. سلام خواهش میکنم اگر میشه من رو با قای امیری اشنا کنید من طرحی دارم که کلا برد قطعات الکترو نیکی رو از بین میبره و کلا تمام گوشی ها و تلویزیون یا کامپیوتر هارو همرو از بین میبره و یک پارچه سازی میکنه حتی دیگه نه اینترنت نیاز نه سیم کارت امنیت سایبری به حدی بالا میره که احتمال حک شدن به صفر میشه باعث بوجود امدن شرکت هایی مثل گوگل و مایکرو سافت تو کشور میشه حتی کار برد امنیتی به شدت زیادیم داره

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

برای بوکمارک این نوشته
Back To Top
جستجو