یک روز با غلامرضا انصاری، موسس رشته و دانشکده کامپیوتر در ایران
یک شورشی آموزشی
۱۸ تیر ۱۳۹۶
زمان مطالعه : ۲۲ دقیقه
شماره ۴۷
تاریخ بهروزرسانی: ۱۸ دی ۱۳۹۸
غلامرضا انصاری یکی از متفاوتترین و مهجور ماندهترین چهرههای تاریخ فناوری معاصر ایران است. رئیس مرکز محاسبات دانشگاه صنعتی شریف در دوران دفاع مقدس که درس و کارش را در دانشکده برکلی رها کرد و به ایران آمد تا در میان یکی از بزرگترین هجمههای آکادمیک رشته و اولین دانشکده مستقل کامپیوتر ایران را تاسیس کند. او در این راه برچسبهای بسیاری هم خورده، از آنارشیست گرفته تا کودتاچی آموزشی و حتی حالا هم خودش دوست نداشت این نوشته یک «بیوگرافی» باشد. چون معتقد است که بسیاری از رخدادها را آدمها در ایران اتفاقی رقم میزنند نه با یک برنامه قبلی. البته هنوز هم بخشهایی را محرمانه میداند، چون سعی کرده آن زمان ردپای رسیدن به این توافق را استتار کند تا مبادا آبروی افرادی بعضاً سرشناس ریخته شود. اگر شما هم یکی از سالانه ۳۵۰ هزار دانشآموخته مغرور رشتههای کامپیوتر و مرتبط به آن هستید، بد نیست با خواندن این نوشته کوتاه به خاطر داشته باشید اتفاقی یا تعمدی این رشته را کسی تاسیس کرده است که خودش هرگز کامپیوتر نخوانده و همواره طرفدار سینهچاک مکتب بینارشتهای در ارتباط میان صنعت و کامپیوتر بوده است
متولد اول اردیبهشت ۱۳۳۴ است. فرزند ارشد یک خانواده پرجمعیت است تا از همان کودکی احساس کند مسئولیت یک خانواده را بر عهده دارد:«از همان اول پدرم دوست داشت مرا به گونهای تربیت کند که الگوی بچههای دیگر باشم. این شد که سعی میکردم منظم باشم، تندخو و افراطی و بلهوس نباشم و به دیگران توجه کنم.» اثر اولاد ارشد بودن را تا همین امروز هم احساس میکند. از یک خانواده اصیل تهرانی اهل امیریه تهران است، هرچند خودش بزرگ شده و هنوز ساکن محله قلهک است. بدون شک میتوان رتبه اول تاثیرگذاری بر غلامرضای کوچک را به پدربزرگش داد. مهدی انصاری اولین مهندس بلدیه تهران است که از اداره فواید عامه در زمان عبدالحسین تیمورتاش، رجل سیاسی طراز اول اواخر قاجاریه و اوایل رضاخان، به شهرداری آن زمان انتقال پیدا میکند و اداره فنی شهر را راه میاندازد:«انسان فرهیختهای بود و از من به عنوان آجودانش یاد میکرد تا همیشه کنارش و همراهش باشم. تمامی کارهایش را با وسواس و دقت ثبت میکرد و تاریکخانهای داشت که در آن تصاویر همه کارهایش را نگه میداشت. معتقد بود بچهها درک و فهمی یکسان با بزرگترها دارند. با من مانند یک مهندس همکارش با احترام و دقیق صحبت میکرد. این رفتار تاثیر زیادی بر شخصیت بچهها میگذاشت که بزرگ خانواده ما را آقا و خانم صدا میکرد.» پدرش هم از مدیران بانک سپه بوده و حتی تا هیات مدیره هم رسیده. چون پدرش بسیار ماموریت میرفت به تبعش خانواده نیز همواره به شهرهای مختلف ایران سفر میکنند: از کازرون و سنندج و شیراز گرفته تا تبریز و اصفهان. خودش اولین مدرسهاش را در گرگان میرود و باقی را دبیرستان شاپور شیراز. بالاخره با رسیدنش به سن دبیرستان پدر به قلهک بازمیگردد و غلامرضای نوجوان راهی البرز میشود:«من برخلاف اضطرابی که داشتم به راحتی ورودی دبیرستان البرز را قبول شدم و بدین...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید