یک روز با محمود خسروی ، مهره کلیدی وزارت ارتباطات
رخ بازنشسته در خانه وزیر
۸ دی ۱۳۹۵
زمان مطالعه : ۲۴ دقیقه
شماره ۴۱
تاریخ بهروزرسانی: ۴ مرداد ۱۳۹۹
محمود خسروی مرد بحرانهای وزارت ارتباطات است؛ مدیری که با تمام وزرای پست و تلگراف و تلفن و ارتباطات ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی کار کرده. مدیر مخابرات تهران، کردستان، آذربایجان و مازندران بود. از جبهه تا بازداشتگاه را تجربه کرده، رئیس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی و مدیر شرکت ارتباطات زیرساخت بوده و حتی این روزها هم که بازنشسته شده باز مدیر امور زیرساختی در همان طبقه ۱۲ ساختمان مشهور سیدخندان است. به دیدنش که میرویم جمعی از دوستان قدیمیاش از دهه ۵۰ در دانشکده مخابرات آمدهاند به وی سر بزنند و طول میکشد تا اتاق را به ما واگذارند. از سختی و صبرش میگوید و وقتی میگوییم که همیشه در یک قدمی وزارت بوده، میگوید هیچ وقت سودای ریاست و وزارت در سر نداشته؛ همین که روستازادهای از ده رخ تا به اینجا رسیده هم لطف پروردگارش بوده و این روزها پس از چند عمل قلب فقط دوست دارد میراثی از سه دهه حضورش در ارتباطات ایران گذاشته باشد و بس.
متولد ۱۳۳۵ در روستای رخ از توابع کدکن در خراسان رضوی است؛ محمود خسروی در یکی از محرومترین مناطق دهه ۳۰ به دنیا میآید. پدرش کدخدای ده و مادرش بافنده پارچه در خانوادهای بزرگ با ۱۴ فرزند هستند. اقتصاد ده پایین رخ در آن سالها بیشتر کشاورزی است ولی طی سالیان به دامداری و قالیبافی و البته کارگری در مناطق اطراف روی میآورند. اختلاف سنی بین فرزندان زیاد است و به همین دلیل در حینی که محمود خردسال به مدرسه میرود، به تدریج سایر برادران برای تحصیل عازم مشهد میشوند:«در دهی مانند ده ما خیلی مهم نبود که چقدر زمین داری چون همهاش کویر بود. اینجا مانند گیلان یا مازندران نیست که زمین مهم باشد، در حقیقت بیشتر از همه آب اهمیت داشت که به علت تعدد چاههای غیرمجاز مدام سطح این آبها کمتر شد و حالا صدها هکتار زمین کشاورزی خشک افتاده است.» کودکی آسانی ندارد. چهار کیلومتر در سرما و گرما پیاده میروند تا از خانه خودشان در تلخه بخش به گل بو برسند که مدرسه ابتدایی همانجاست:«یادم نمیآید کل شش سال ابتدایی هیچ وسیله نقلیهای سوار شده باشم. گاهی زمستانها آنقدر در بیابان سخت بود که با کفش پاره و لباس نازک به خانه میرسیدیم و یکراست میرفتیم زیر کرسی و تا یک ساعتی حتی پایمان را احساس نمیکردیم تا شروع میکرد به سوزن سوزن شدن. اینطور نبود که فقط زندگی ما دشوار باشد، زندگی همه اهالی روستا در آن سالها به این سختی بود و برای پدرم هم اداره خانوادهای به آن بزرگی آسان نبود.» پدر پدرم در حقیقت خودش هم بیشتر کشاورز بود و از کدخدایی ده بیشتر، نقش معتمد را داشت که اگر اختلافی پیش آمد اجازه ندهد کار به دادگاه بکشد و در همان بین خود اهالی حل و فصل کنند. همیشه اصرار داشت که ما به هر قیمتی شده درس بخوانیم چون...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید