یک روز با محمدحسن سیدشاکری موسس فکور
زنده هستیم تا بجنگیم ، بجنگیم تا زنده هستیم
۲۶ مرداد ۱۳۹۵
زمان مطالعه : 28 دقیقه
شماره ۳۶
محمدحسن سید شاکری را لازم نیست در اینترنت جستوجو کنید. اگر پس از سه دهه و نیم موسس غول سرورهای ایران، فکور، را نمیشناسید بسیار سخت است با استفاده از گوگل ردی از او پیدا کنید. تاجری خوشنام، خوشلباس و خوشقد و بالا که فقط حلقهای کوچک و متنفذ از بازار آیتی او را از نزدیک میشناسند و به زیرکیاش در کسب، صداقتش در معامله و خوشخلقیاش در دوستی مشهور است. سالهاست برای تامین کلیدیترین تجهیزات صنعت فاوای کشور میان ایران و جهان پل زده و حالا هم ثروت را بیمحابا در تجارت الکترونیکی، خدمات ارزش افزوده و ارائه راهحلهای جدید هزینه میکند. کمتر کسی میداند فیلم ساخته، در ۳۰ سالگی سربازی رفته و هر بار در تولید سرمایهگذاری کرده سخت هزینه داده است. محاسنش سپید شده ولی همچنان سر سبز و زبان سرخی دارد. شرکت جایی است بالاتر از چهارراه قصر روبهروی ساختمان وزارت ارتباطات؛ گویی فکور هم نزدیک دولت است هم برآمده از سرمایهداری. از در که داخل میروید آرامش طبقات نورگیر و سکوت دوستانهاش جلب توجه میکند. مدیر اجرایی فنلاندی را هم که شاکری دو سالی است آیندهنگرانه استخدام کرده، میبینیم و سری تکان میدهیم. اتاق دنج و خوشایند مدیرعامل هم به طرز عجیبی راحت است. چندین ساعت گپ را در ماه روزه تاب میآورد و بیوقفه از صراحت و صداقتش در خاطرات لذت میبریم. گلدانهای بهارخواب سرسبزند و میگوید هر وقت خسته میشود آنها را آب میدهد. ظاهراً این روزها بیشتر خسته میشود. درباره دختر دلبندش که در سفر است با دلتنگی پنهانی حرف میزند یا درباره پسرش در مسیر مدیریت با افتخار و میتوان تابلو نیاکانش را بر دیوار دید.
موقع نوشتن مطلب کمی عکسهایش را نگاه میکنم و راضی نیستم، فکر میکنم خستگی کار و طولانی بودن روزه بر او غلبه کرده و تصویرش بازگوکننده مرد خندانی که دیدم نیست ولی یاد خاطره پایانی روز گفتوگو میافتم. آن روز دید کمی خسته از روزهای آخر این شماره هستیم حرف دلنشینی زد:«شاید در زندگی کارهای بسیاری کردم که اشتباه بوده، حتماً هنوز هم اشتباه میکنم ولی باور دارم انسانها تنها در مقابل یک امر در زندگی مسئولند آن هم نیاتشان است.» به درستی که:«انّما الأعمال بالنیات.» * * پیامبر اکرم (ص)
متولد ۱۳۳۸ در قم است. اگر ریشه در این شهر مقدس داشته باشید بعید است خانواده مشهور پدری و مادری او را نشناسید. شجرهنامه رسمی خانواده را مرحوم مرعشی نجفی تدوین کرده که به امام حسین (ع) میرسد و برای همین «سید» این نام خانوادگی همچنان پررنگ است. پدربزرگش کارخانه تصفیه پنبه در حاشیه قم آن روز را دارد که این روزها دیگر در میدان سعیدی در قلب شهر است، بیآنکه از آن تاسیسات اثری بر جای مانده باشد:«از پدربزرگ پدریام خاطرات زیادی ندارم، یکساله بودم که به تهران آمدیم و بعدها هر از گاهی که با پدر به شهر مادری بازمیگشتیم هنوز کارخانه فعال بود تا بعدها تعطیل و تکهتکه شد و حالا هم جایش ساختمان و آپارتمان ساختهاند.» خانهشان در خیابان شاکری پشت بازار قم است. پدربزرگ مادریاش حاجآقا فلاح مشهور شهر است و از این یکی خاطرات زیادی دارد؛ یکی از چهرههای سیاسی اجتماعی زمان خودش که ملاک و دوستدار تحصیل است و تاثیرش را بر روحیه شاکری و مدرک تحصیل صدسالهاش میتوان بر دیوار اتاق دید. خودش تکپسر یک خانواده با پنج فرزند است اما اصرار دارد که هرگز بر خواهرانش برتری نداشته:«مادر من زن بسیار روشنی است و هرگز بین فرزندانش فرق نگذاشت. همواره دغدغه تحصیل و موفقیت همه ما را داشت و برایش دختر و پسر فرقی نمیکرد. حتی بزرگتر که شدیم خودش هم رفت ادامه تحصیل داد و مدرک حوزوی داشت.» خودش معتقد است هیچ وقت برای پول کار نکرده چون سریع انسان از آن سیر میشود. یکساله است که به تهران میآیند و پدرش در پایتخت وارد حرفه حسابداری میشود و با یکی از بزرگترین کارآفرینان دهههای ۴۰ و ۵۰ ایران یعنی رحیم ایروانی بنیانگذار اساطیری کفش ملی، همکاری میکند:«با پدرم از قدیم آشنا و دوست بودند ولی من بینهایت از ایشان درسهای مدیریتی و انسانی گرفتم. حتی پس از کفش ملی...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید
0 نظر