یک روز با محمودرضا خادمی، شوالیه فروشندگان اینترنت در ایران
همه چیز از یک لپتاپ شروع شد
۶ بهمن ۱۳۹۴
زمان مطالعه : ۳۳ دقیقه
شماره ۳۱
تاریخ بهروزرسانی: ۲۱ مهر ۱۳۹۹
خادمی را وقتی در جمع دوستی ببینید دیگر آن مبارز خستگیناپذیر اینترنتیها نیست. در تصویر جاافتاده از او، محمودرضا طی یک و نیم دهه اخیر یکی از صداهای خستگیناپذیری است که نهتنها مدافع صدها کسب و کار ریز و درشت حوزه اینترنت بودهاند بلکه در عین حال برای رفع انحصار از پهنای باند کشور، عادلانه شدن قیمت و بهبود کیفیت دسترسی به شبکه جهانی استدلال و بحث کردهاند و حتی در مواقعی فریاد کشیدهاند. با این رویکرد دیگر داشتن عنوان ریاست بر شرکتی که نامش آزاد نت است برای وی عجیب نیست. اما در خلوتش دوستدار ادبیات، موسیقی، شعرا، نویسندگان و حتی سیاستمدارانی درگذشته یا عزلتگزیده است. اسبسواری، خلبانی و کوهنوردی فقط بخشی از برونداد شخصیت کوهستانی وی هستند. شاید شما هم اگر این تکنوشته را بخوانید حدس بزنید که نهتنها کاراکتر محبوب خادمی برآمده از سرشت عشیرهای و ایلیاتی وی است بلکه در عین حال این دوستدار طبیعت و زندگی ناگزیر طرفدار دوآتشه ارتباطات مردمی است. کودکی که روزی در یکی از دورافتادهترین ایستگاههای راهآهن کشور به دنیا آمده است باید هم هر خطی را که هموطنانش و جهان را به یکدیگر متصل میکند، پاسدار باشد؛ روزگاری پدرش خطوط راهآهن را پاس میداشت و حالا پسرش اتصالات اینترنت را گرامی میدارد. در این سفر پرخطر از تنگ پنج تا حافظ شمالی با ما همقدم باشید.
محمودرضا خادمی متولد یکی از دورافتادهترین ایستگاههای راهآهن ایران در سال ۱۳۳۵ است؛ تنگ پنج. ایستگاه راهآهنی با تنها ۱۰ خانوار جمعیت در ۲۴ بهمن آن سال شاهد تولد فرزند سوم مسئول خط متنفذ ایستگاه بود. پدر با داشتن سابقهای ایلیاتی از خاندان مشهور پاپی حالا با همسر و خانواده در حال گسترشش در میانه راه درود و اندیمشک، کارمند ادارهای است که در آن زمان شاهرگ حیاتی کشور به شمار میآمد. تنگ پنج در حقیقت در میانه یکی از دور از دسترسترین راههای ایران واقع شده و شاید هنوز هم یکی از معدود امکانات دسترسی به آن از طریق جاده مخروبه و صعبالعبوری بازمانده از جنگ جهانی دوم باشد. چنان کودکی بکری در دامان طبیعت زیبا ولی خشن آن خطه در میانه لرستان و اهواز دارد که هنوز هم وقتی درباره ستیغ برفخیز زادگاهش حرف میزند، میشود برق ایلیاتی را در چشمانش دید:«ما در نقطهای از کشور زندگی میکردیم که شاید فقط در مسافرتها ماشین میدیدیم و اگر اشتباه نکنم تا شش سالگی حتی چشمم هم به هیچ اتومبیلی نیفتاد. باید حتماً میرفتیم شهر تا چشممان به این مظاهر زندگی شهری میافتاد.» تنگ پنج طبیعت عجیبی هم دارد؛ دارای دو پله مرتفع کاملاً صیقلی با دهها متر ارتفاع و سپس رود پرآبی است که از میان تنگه و درهای محصورشده توسط طبیعت با شتاب میگذرد. عکسها را که با یکدیکر نگاه میکنیم میگوید برایش عجیب است که چرا در این دوران پیشرفت ارتباطات و حمل و نقل این منطقه تبدیل به یک باشگاه صخرهنوردی نشده است. پدرش یکی از مدیران جوان و میانی در دایره خطوط راهآهن است و بر حسب ارتقا گرفتن و ماموریت به تدریج در همان حوالی از ایستگاهی به ایستگاه دیگر منتقل میشود تا در گذر زمان خانواده نیز به تدریج به مدنیت نزدیکتر شوند. همین زندگی اردونشینی روحیه خاصی به محمود جوان تزریق میکند....
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید
آقای محمود خادمی پسر دایی من و یکی از مردان نیک و خالص و بشدت اکتیو و اصلاح طلب واقعی و انسانی کاملا مهربان و اندیشمند و عاشق وطن و صلح و دوستی است .
از مصاحبه عالی و پر از مطالب جالب شما سپاسگزارم