گپی با بنیانگذاران خانومی درباره حرفه و خانواده: به نام پدر*
بعد از مدتها که مهمانان بخش گزارش پیش ما میآمدند یا میرفتیم کافهگردی، این بار…
۹ آبان ۱۴۰۳
۱۳۳۱
تهران
کارشناسی ارشد رشته ریاضی و کامپیوتر، لیسانس کامپیوتر از دانشگاه ایالتی موری در آمریکا
کارشناس تحقیقات اجتماعی در وزارت ارشاد، سرپرست دفتر خدمات ماشینی در بنیاد مستضعفان، معاون انفرماتیک سازمان برنامه و بودجه، معاون دبیرخانه شورای مناطق آزاد، معاون شهرداری تهران، معاون وزیر و رئیس سازمان تنظیم مقررات رادیویی
گرمای هوا کشنده است. راننده خودش را تا مجتمع خیریه رعد کشانده ولی خود از آدرس و ماشینش از گرما جوش آوردهاند. پیاده خیابان پیروزان در شهرک غرب را قدم میزنم و تا بقیه تیم خبری برسند خاطراتم از مردی را مرور میکنم که شاید به تناسب همین محل زندگیاش و شاید تحصیلات همیشه یکی از مدیران متفاوت وزارت ارتباطات در دولت اصلاحات بود؛ دولتمردی با دغدغههای شرقی و سبک و مدیریت غربی. پوشش و بیان متفاوتی داشت و هنوز هم در این هشت سال پایانگرفته که کم و بیش خانهنشین شده، «گردنکشی» مشهورش را حفظ کرده است. میدانم بهرغم شناختهشدنش به عنوان آقای رگولاتور در دورهای بسیار حساس سوابقی طولانی در سازمان برنامه و بودجه دارد و برای همین مجتمع مسکونی سپید و جمع و جور سازمان برنامه و بودجه را که زیر آفتاب میبینم با خیال راحت عرقم را پاک میکنم. او نهتنها اولین رئیس سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی به شمار میآید بلکه اولین معاون انفورماتیک سازمان برنامه و بودجه در دولت سازندگی نیز بوده که نقشش را برای ریشهشناسی بسیاری از جریانات تجاری و سیاسی سالهای بعد در این بازار افزون میکند.نوشتن یک روز با یک مدیر تلاشی است مخبرانه برای رفتن به پشت حجاب آدمها، نقب زدن به ذهنشان و زنده کردن بازماندههای تاریخ فناوری اطلاعات کشور. ساختار داستانگونه و جریان سیال روایت در این نوشتهها برای مدیران و دولتمردان فناوری کشور چندان آشنا نیست و از همین رو مقرر کردن، شنیدن و مکتوب کردن این بخش هیچ گاه بی دغدغه ممکن نبوده است. در میان این چهرههایی که از زیر قلم پیوست گذشتهاند؛ مسعود داورینژاد، رجلی تکنوکرات که خود را غیرسیاسی می داند، و بسیاری وی را به عنوان اولین و تنها رئیس مقتدر رگولاتوری فناوری اطلاعات و ارتباطات کشور میشناسند، نمونهای متمایز بود. شخصیت قصهگو، بیپرده و دقیق وی باعث شد این بار این مجموعه گفتوگوها طولانی ولی خوشخوان باشد. امید است آنچه از آن همه خاطره و ماجرا در ظرف کلمات امروز میریزیم همانگونه که ما را پنج دهه با خاطرات دولت و انقلاب همراه کرد، برای شما نیز چنین بازتابی پرآب و رنگ باشد.خانه کوچک اما پاکیزه و بسیار آراسته است. همسرش در میانه تدارک برای افطاری است و بچهها، یک دختر و یک پسر، هر دو خارج از کشور تحصیل می-کنند و آپارتمان سکوت والدینی میانسال را دارد. رد پای سفرها را میتوان بر دیوارها و میزها دید و از تابلوهای سیاهقلم گرفته تا ظروف منقش هندی در اطراف پراکنده هستند. سالهای اخیر که داورینژاد دیابتش عود کرده، هر از گاهی میتوان در خانه پیدایش کرد وگرنه اغلب در چند شرکت اقماری بانک ملت مشغول به کار است. از آیفونش که بیوقفه در ظهر داغی از ماه رمضان زنگ میخورد و لپتاپ فوق سبک وایو که از دستش جدا نمیشود، مشخص است در خانه نشستنش به معنی خانهنشین شدن نیست. درباره وزیر جدید، شهریه سنگین بچهها در کانادا و هنر چیدمان خانه گپ میزنیم تا با آن صدای بمش که پس از سالها کنار گذاشتن سیگار هنوز بوی تنباکو میدهد، بیان سلیس و طنز مردانهاش از اول شروع کند؛ از پیش از رگولاتوری و سازمان برنامه، حتی پیش از انقلاب.