یک روز با علیاصغر عمیدیان، موسس سازمان فضایی و شرکت زیرساخت در روزگاری که دور از وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات میگذراند
مدیر تنها
۴ آذر ۱۳۹۹
زمان مطالعه : 30 دقیقه
شماره ۸۵
برای آنهایی که وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات را پیش از دولت یازدهم میشناسند علیاصغر عمیدیان چیزی بیش از یک رگولاتور است. مدیری که به قول خودش، تمام معاونتهای وزارتخانه را دور زده و آخر سر به بازنشستگی رسیده است. در حالی که دلخوری خود را از رفتاری که با او شده پنهان نمیکند. عمیدیان را روزگاری از اعضای باند کردستانیهای دولت احمدینژاد میخواندند؛ اما خیلی زود نشان داد با هیچکدام از تصمیمگیران رو و پشت صحنه آن دولت رابطه خوبی ندارد. در دولت بعدی او گرچه طولانیترین دوران ریاست بر سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی را به نام خود زد اما باز هم در یک سال آخر به دلیل اختلافاتش با وزیر وقت، با استعفایی نوشتهشده کار خود را ادامه داد و در نهایت، با آغاز دولت دوازدهم از ساختمانی که زمانی بیسیم نامیده میشد خداحافظی کرد و رفت. او اکنون در ساختمانی نهچندان دور از سیدخندان اما بیارتباط با ارتباطات و فناوری اطلاعات مشغول کار است. پس از پنج ساعت گفتوگو با عمیدیان، مشخصترین نکتهای که در ذهن شنونده میماند تنهایی او در میان باندها و گروههاست. مدیری که در تمام این سالها نه اهل سیاست بوده و نه حاضر به بازی در تیمی شده است.
خودش میگوید در یک خانواده متوسط بازاری متولد شده است؛ اما نگاهی به مختصات اجتماعی و اقتصادی بیرجند در سالهای پایانی دهه ۳۰ نشان میدهد خانواده کربلایی محمد پامرغی (عمیدیان) سطحی بالاتر از متوسط داشتهاند. علیاصغر فرزند دوم از همسر دوم پدری است که سه بار ازدواج کرده و از هر سه همسر خود فرزندانی داشته است. او در بازار آن روزهای بیرجند دو باب مغازه داشته که در تابستان میوه میفروخته و در زمستان سوخت. به اینها اضافه کنید دو کامیون بنز ۹۱۱ و یک خودرو شخصی و خانهای در محله خیرآباد. جمع همه اینها نشان میدهد خانواده از سطح اقتصادی قابل قبولی برخوردار بوده است. کربلایی محمد یک بازاری سنتی مذهبی است که در جریان اتفاقات سیاسی ابتدای دهه ۳۰ ملی شدن صنعت نفت، جانب مرحوم کاشانی را میگیرد و در این مسیر با برادر خود که در اردوگاه مقابل است نیز به اختلاف میخورد؛ اما دو برادر موضوع را به گونهای مدیریت میکنند که فرزندان وارد ماجرا نشوند. علیاصغر از دوران کودکی در مغازه پدر کار میکند. خودش در این باره میگوید: «پدر من به بچههایش میگفت مثل کارگرهایی که برایم در مغازه کار میکنند شما هم میتوانید تابستان کار کنید و درآمدتان را در زمستان خرج کنید.» و آنها هم چنین میکنند. از همینجاست که با رسم مردمداری و کار خیر پدر آشنا میشود: «در ماه رمضان چند ساعت مانده به افطار تخفیف ۵۰ درصد میداد. افراد بیبضاعت هم رایگان و صلواتی میوه میبردند. بالای تخت مینشست و با علامت دست به ما که پشت دخل بودیم اشاره میکرد که به چه کسانی میوه رایگان بدهیم.» دجله و بیابان پدرم دو کامیون داشت که برای آوردن میوه از آنها استفاده میکرد. یکی را خودش میراند و برای دیگری راننده داشت. یک بار که مریض شده بود من را فرستاد شهداد تا پرتقال و خرما بیاورم. در...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید
0 نظر