یک روز با شهرام شکوری، بنیانگذار طرفهنگار و شوالیه آموزش فناوری به کسبه و اصناف
امپراتور هلو
۱ شهریور ۱۳۹۹
زمان مطالعه : ۳۴ دقیقه
شماره ۸۲
تاریخ بهروزرسانی: ۲ مهر ۱۳۹۹
برخلاف این یک دهه و اندی که یکدیگر را میشناسیم این بار که میبینمش در ساختمان معروف خیابان میرداماد کم و بیش آسوده است. خبری از دهها تماس در هر ساعت و رفت و آمدهای مداوم و شتابزده مدیران به اتاقش نیست و صدها چک و قرارداد در انتظار امضایش صف نکشیدهاند. جوگندمیتر و ورزیدهتر از همیشهاش پشت میزی مرتب در اتاق آرامی نشسته و هر کداممان در چهار گوشه دفترش مینشینیم که بتواند ماسکش را هنگام ضبط صدا دربیاورد. این آرامش چندان هم بیسابقه نیست. طرفهنگار تقریباً با هر معیاری پرفروشترین نرمافزار رومیزی تاریخ فناوری ایران است. با فروش بیش از ۷۰۰ هزار نسخه از نرمافزار هلو تاکنون در یک بازار منتهی به کسبوکارها- نه یک اپلیکیشن موبایل- میتوان نه تنها این رکورد را متعلق به شکوری و شرکایش دانست بلکه مهمتر از آن آموزش، پشتیبانی و توسعه این نرمافزار هنوز عمیقترین و گستردهترین حرکت کشور در زمینه آموزش فناوری به کسبه و اصناف است. شکوری در سالهای اخیر با وجود تثبیت سلطه طرفهنگار بر بازار نرمافزارهای حسابداری کوچک و متوسط علاقه وافری به استارتآپها، بازار موبایل و توسعه به سمت کسب و کارهای نو نشان داده ولی داستان شنیدنی و بسیار متفاوت شکستها و پیروزیهایش گواه آن است که چرا «ارباب هلو» خودش را یک استارتآپ سابق میداند.
متولد ۱۳۵۰ در یکی از اصیلترین محلههای تهران قدیم است: میدان شهدا. آن زمان هنوز اسم میدان ژاله است و پدرش که مغازه خرازیاش در آتشسوزی بازار بزرگ تهران میسوزد کارمند بانک کشاورزی شده. در این خانواده پرجمعیت هفتنفره او فرزند و پسر ارشد است و از نزدیک با فضای حرفهای پدرش هم آشنا میشود: «به خاطر دارم وقتی چهار پنج سالم بود زیاد با پدر به بانک میرفتم. یکی از ساختمانهای بانک کشاورزی آن زمان در تقاطع خیابان ویلا و طالقانی فعلی بود که فکر میکنم الان به بانک تجارت تغییر کرده. از صبح با پدر در بانک بودم و از طبقه اول تا دهم در رفت و آمد بودم، هر کسی هم میآمد مرا به اتاق خودش میبرد. یادم میآید وقتی ساعت اداری تمام میشد بابا دنبال من میگشت تا ببیند کدام طبقه و اتاق هستم.» پدر بعد از سوختن مغازه پدرم اول به قسمت مخابرات بانک کشاورزی رفت که قبول دارم سرنوشت عجیبی برای یک بازاری بود. فکر میکنم اگر کتاب ایشان را بنویسند سرنوشتشان از من جالبتر هم باشد. در این بانک پستهای مختلفی داشتند ولی آخرین بار دیگر سمتشان مدیرکلی بود؛ اول مدیرکل اموال و انبار بودند و بعد هم تدارکات و پشتیبانی را در اختیار داشتند. نمیشود تاثیر این دوره چرخیدن در بانک کشاورزی را بر پسری که بعدها محبوبترین نرمافزار مالی ایران را عرضه میکند نادیده گرفت، ولی در بحبوحه انقلاب است که راهی مدرسه میشود. محدوده خیابان پیروزی از کانونهای مقاومت مردمی است و شاید هم تهران پرماجراست که باعث میشود پدرش برای یک سال خانواده را به مهرویلا در کرج ببرد: «نمیشود گفت انقلاب بر رفتن ما به مهرویلا تاثیر مستقیمی گذاشت. پدر در آنجا یک زمین گرفته بود و در این زمین برای ما که همیشه آپارتماننشین بودیم یک خانه ویلایی ساخت. یادم است آن زمان مهرویلا کم و بیش...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید