گپی با بنیانگذاران خانومی درباره حرفه و خانواده: به نام پدر*
بعد از مدتها که مهمانان بخش گزارش پیش ما میآمدند یا میرفتیم کافهگردی، این بار…
۹ آبان ۱۴۰۳
۱۳۵۰
تهران
کارشناسی روابط بینالمللی از استنفورد آمریکا، کارشناسی ارشد سیاستگذاری عمومی از دانشگاه هاروارد آمریکا، برنده بورس رودز، انصراف از دکتری مطالعات شرقی از دانشگاه آکسفورد انگلستان
مدیرعامل و از موسسان ماندس، رئیس هیاتمدیره و از موسسان صندوق فیروزه، عضو هیاتمدیره بانک خاورمیانه، عضو هیاتمدیره بیمه آسیا
ساختمان زیبای فیروزه در شمال تهران بیشتر شبیه یک موزه خصوصی است. هر جای اتاقها را که نگاه کنید اثری از هنرمندان سرشناس یا گمنام معاصر یا دستکم یک تندیس تاریخی میبینید. اتاقش با چند اثر درخشان معاصر تزیین شده ولی اثر محبوبش یک روایت مدرن از نقشه ایران است. خیلی سخت از پشت میزش بلند میشود. تازه از زیر یک جراحی سنگین دیگر ستون فقرات بیرون آمده و حتی نشستن طولانی هم برایش سخت است، اما آنقدر سرزنده و خندان است که ناگزیر دردش را فراموش میکنی. تصور اینکه مردی که در برابر شماست خالق امپراتوری فیروزه از گروه سرمایهگذاری توسعه صنعتی ایران تا شیپور و فیروزهپلت است سخت مینماید. روایت زندگیاش پر است از انقلاب و زلزله و مهاجرت و انتخابات و البته دانشگاه و ادبیات و هنر و عشقش به ایران. با یک تهلهجه فرانسوی و اصطلاحات انگلیسی آمیخته به خنده و خوشمشربی توضیح میدهد که برایش خریدن هنر هم مانند سرمایهگذاری است. نباید کاری را فقط برای این خرید که ارزش اسمی دارد یا گرانقیمت است؛ باید کاری را خرید که با روح اثر و شخصیت هنرمندش همذاتپنداری میکنی. در حالی که همان روز همکارانش در طبقه پایین دارند از صندوق جسورانه فیروزه در برابر رسانههای فناوری رونمایی میکنند خودش میگوید من یک تاجر تصادفی هستم. با ما این سفر عمر روزبه پیروز را همراه باشید تا بدانید چرا.
چقد زندگی پرتلاطمی داشتن و چه خوب مسیرشون رو پیدا کردن
چه قدر لذت بردم از خوندن این داستان!
هیجانانگیزترین بخشش برای من عشق و علاقه ایشون به ایران بود.