یک روز با محمدعلی ترابیان، موسس و مدیرعامل یاس ارغوانی
برنامهنویسی که عاشق شد
۶ آبان ۱۳۹۴
زمان مطالعه : ۲۳ دقیقه
شماره ۲۹
تاریخ بهروزرسانی: ۵ آبان ۱۳۹۹
هرچند همیشه وقتی یک روز پای حرف هر انسان معقولی بنشینید، متوجه خواهید شد شناختتان از دیگران تا چه حد سطحی است ولی بدون شک ترابیان توانست کاملاً در این زمینه غافلگیرکننده باشد. ترابیان به عنوان مدیری که از شهرداری و وزارت نفت گرفته تا دادهپردازی و یاس ارغوانی همیشه نقشی کلیدی داشته است، دارای روحیه خاص یک برنامهنویس متدین بود؛ بسیار فنی، مذهبی و البته گریزان از قید و بندهای مدیریتی.
شاید وقتی شما هم مثل من این گزارش را میخوانید یک بار واقعاً ملاحظاتی مانند خانواده، زمانه، جامعه و طبقه را در نظر بگیرید و درک کنید هنوز هم ترابیان در قلبش بیش از هر آنچه در این چهار دهه فعالیت بیوقفه به وی نسبت داده شده، یک برنامهنویس است.
متولد ۱۶ فروردین ۱۳۳۴ در تهران است ولی اصلیتش به روستایی حوالی نطنز بازمیگردد. ماجرای مهاجرت یک نسل پیشتر به تهران هم خود یک داستان غمناک است. مادربزرگ پدریاش سر زا در زمستان و یخبندان از دست میرود: همه منجمله قابله روستا فکر میکنند پدرش هم دیگر شانسی ندارد و برای همین کودک را در همان تشتی که به دنیا آمده، رها میکنند و میروند پی کفن و دفن مادر. بعد از تشییع تازه یاد بچه میافتند و میبینند تشت به کل یخ بسته ولی وقتی مدتی کنار تنور میماند بچه تازه گریه میکند و به این صرافت میافتند که زنده است. با ازدواج مجدد پدربزرگش و سخت بودن نگه داشتن بچه در روستا، پدرش در همان کودکی به تهران مهاجرت میکند و بدین ترتیب محمدعلی به عنوان پسر بزرگ خانواده در محله مولوی تهران متولد میشود. چند سال بعد به هلال احمر نقل مکان میکنند و چهارراه عباسی مشهور، تا صاحبخانه شوند. مغازه قصابی پدرش هم چند خیابان بالاتر است. کلاس اول تا ششم را در دبیرستان صائب میخواند و اول تا پنجم دبیرستان را هم به دبیرستان معتبر غزالی میرود که البته تازه با ورودیهای همسال او تاسیس شده:«غزالی در خیابان نواب امروز بالاتر از چهارراه خاکباز بود. در غزالی که ثبتنام کردیم تازه سال اول داشت و در واقع با خود ما تاسیس شد. این ماجرا تا سال پنجم که قبل از کنکورم را رفتم دبیرستان ادیب، ادامه داشت. دبیرستانهای خصوصی هم بودند ولی توان مالی خانواده ما در حد دولتیها بود.» عکس با شهید اکبر ترابیان سال ۱۳۵۹ دبیرستان چون ارشدهای دبیرستان غزالی بودیم و مدرسه با ما شروع شده بود مدیر دبیرستان به ما علاقه خاصی داشت و تمام تلاشش را میکرد که آسیب نبینیم. حتیالامکان از معلمهای ساواکی که اغلب کادری بودند، استفاده نمیکرد و سراغ معلمهای دانشجو میرفت که ساواکی بین آنها کمتر...
شما وارد سایت نشدهاید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.
وارد شویدعضو نیستید؟ عضو شوید