skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

یک روز یک مدیر

گفت‌و‌گو با مردی که ربع قرن نبض شبکه‌های طلای سیاه زیر انگشتانش بود

نرسیده به تقاطع نفت، سر پیچ فناوری

۱ آذر ۱۳۹۲

شماره ۹

زمان مطالعه : ۲۵ دقیقه

۱۳۲۵

قم

لیسانس فیزیک از دانشگاه تهران، فوق لیسانس علوم کامپیوتر از دانشگاه لیدز

مدیر فناوری اطلاعات شرکت ملی نفت، عضو شورای عالی انفورماتیک، عضو کمیته راهبردی تدوین سند نظام جامع IT

جشنواره نوروزی آنر

گفت‌و‌گو با مردی که ربع قرن نبض شبکه‌های طلای سیاه زیر انگشتانش بود

نرسیده به تقاطع نفت، سر پیچ فناوری

۱ آذر ۱۳۹۲

زمان مطالعه : ۲۵ دقیقه

شماره ۹

تاریخ به‌روزرسانی: ۸ خرداد ۱۴۰۰

پیدا کردن دفتر جدیدش زیر سایه برج‌های آ اس پ کار آسانی نیست. فاوانفت که این روزها او مدیرعاملش است تازه این ساختمان را تحویل گرفته و ساختمان در حاشیه بلوار آزادگان تقریبا نامرئی به نظر می‌رسد؛ بدون هیچ نشانه و تابلویی. آسانسور که پنج طبقه را بالا می‌رود، دهه‌های عمرش را می‌شمارم. حالا باید دهه ششم را هم رد کرده باشد. دفترش خالی است و روی دیوارها می‌توان احادیثی از ائمه را خواند. صدای سلام دادنش را از سر سجاده‌ای که در اتاق مجاور پهن است، می‌شنوم. روی کاغذی پشت ویترین کتاب‌‌های اتاق نوشته «زندگی نه آنقدر شیرین است و نه مرگ آنقدر ترسناک که انسان شرافتش را بفروشد». منتظر هستم نمازش را سر فرصت بخواند، از پنجره پارک جوانی را که در حاشیه امیرآباد می‌سازند نگاه می‌کنم، نهال‌هایی که می‌کارند هنوز خیلی کوچک هستند. سال‌ها وقت لازم است تا بتوانند بر سر کسی زیر این آسمان خاکستری سایه بیندازند. بسیاری از ما روزهای بالیدن‌شان را نخواهیم دید.

خودش را قدم به قدم با سختکوشی، درس خواندن و سیاست‌ورزی بالا کشیده است. ۱۳۲۵ در قم به دنیا آمده و پدرش کاسبی خرده‌پاست و به تبع شهر و دیارش، سخت مذهبی‌. ابتدایی و متوسطه‌اش را در همان شهر گذرانده و پای منبر امام خمینی(ره) اولین ریشه‌های انقلاب را از نزدیک دیده است. تصور روشنی از درگیری‌های سال ۱۳۴۲ و شروع قیام پانزدهم خرداد دارد. در میانه بحران‌های سیاسی خاطرات تلخ و شیرینی از سال‌های زندگی در قم دارد که هم‌کلاس بودن با احمد خمینی در دبیرستان‌های صدوق و حکیم نظامی یکی از بهترین‌های آنهاست:«حاج احمد آقا آن زمان هنوز مکلا بودند و جوان محبوب و فعالی به شمار می‌آمدند. هرچند فرزند امام راحل بودند ولی چون قهرمان دوی میدانی شهر و نیز فوتبالیست قهاری هم بودند، برای خودشان اسم و رسمی میان بچه‌ها داشتند. تلخ‌ترین آنها هم فوت مادرش در ۱۳ سالگی بر اثر سرطان است. پدر که دوباره ازدواج می‌کند چند سال بعد حسین جوان به تهران می‌آید، در امتحانات ورودی دانشگاه شرکت می‌کند و در رشته فیزیک دانشگاه تربیت معلم پذیرفته می‌شود. فضای سیاسی پایتخت در روح وی نیز نفوذ پیدا می‌کند:«ساواک به شدت در محیط دانشگاهی دخالت می‌کرد ولی حتی بیرون درهای دانشگاه نیز مردم به دلایل متعددی از گران شدن بلیت اتوبوس گرفته تا دستگیری رهبران سیاسی دست به تظاهرات می‌زدند.» هنوز تشکل‌های دانشجویی آن‌قدر سازمان‌یافته نیستند اما پیرو خاستگاه مذهبی‌اش در التهابات حضور دارد. در میانه سال ۴۳ به دانشگاه تهران انتقال پیدا می‌کند و اولین تجربیاتش را از آشنایی با دنیای رایانه به دست می‌آورد. شرکت خصوصی رو به رشدی به نام جنرال سیستمز که از پیشگامان توسعه کاربردهای کامپیوتر است، زمینه‌ساز این آشنایی است. داریوش مهذبی و شرکت سرشناسش هم روی کامپیوترهای مین‌فریم و هم روی مینی‌کامپیوترهای زمان خودش کار می‌کند و کسب و کار سکه‌ای دارد. در همان محیط طالبی هم...

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۹ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۹ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/33p
برای بوکمارک این نوشته
Back To Top
جستجو