skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

یک روز یک مدیر

یک روز با لطفعلی بخشی، تاریخ زنده صنعت، بازار و صنف کامپیوتر ایران

بدون‌تاریخ بدون امضا

۱۲ دی ۱۳۹۷

آرش برهمند

شماره ۶۴

زمان مطالعه : ۲۷ دقیقه

۱۳۲۶

تهران

کارشناسی و کارشناسی ارشد اقتصاد از دانشگاه تهران، دکتری اقتصاد از دانشگاه پونا در هندوستان.

مدیر مرکز کامپیوتر دانشگاه آزاد،‌ مدیرکل مرکز کامپیوتر وزارت کشاورزی، رئیس و عضو هیات موسس انجمن انفورماتیک ایران، عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی، نایب رئیس انجمن اقتصاددانان ایران.

جشنواره نوروزی آنر

یک روز با لطفعلی بخشی، تاریخ زنده صنعت، بازار و صنف کامپیوتر ایران

بدون‌تاریخ بدون امضا

آرش برهمند تحریریه

۱۲ دی ۱۳۹۷

زمان مطالعه : ۲۷ دقیقه

شماره ۶۴

تاریخ به‌روزرسانی: ۲۹ فروردین ۱۳۹۹

دکتر لطفعلی بخشی یک پدیده کم‌نظیر در تاریخ فناوری اطلاعات ایران است. کمتر کسی را می‌توان دید که همچون این استاد سرشناس اقتصاد در دانشگاه علامه تمام‌قد در تلاقی صنف، صنعت و دانشگاه کامپیوتر ایستاده باشد. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را به چشم دیده، در ابتدای دهه ۴۰ از خانواده و محله‌ای چنان آسیب‌پذیر به دانشگاه تهران رفته که وقتی در کنکور قبول شده کل محله را آذین بسته‌اند. مدیر کامپیوتر مرکز آمار ایران بوده، در دانشگاه کامیپوتر درس داده. اولین کارت قدیمی‌ترین تشکل علمی کشور یعنی انجمن انفورماتیک به نام اوست. کتاب فوق‌العاده‌اش تاریخچه کامپیوتر در ایران مجموعه‌ای است شنیدنی و دست‌اول از ورود و توسعه کامپیوتر در ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۶۵ و البته توقفش برای قریب به یک دهه پس از انقلاب اسلامی. پابند ماندن در ینگه دنیا نشده و جالب است که نسلی از دانشجویان ایران در دهه ۶۰ و اوایل ۷۰ او را با کتاب مشهور مبانی کامپیوترش می‌شناسند که برای سال‌ها کتاب درسی بسیاری از آنها بود. در تشکل‌های صنفی متعددی از آرد و نان گرفته تا سیمان یکی از چهر‌های شناخته‌شده است و برای همه آنها از رسانه‌های چاپی گرفته تا کانالی تلگرامی را اداره می‌کند. در میانه ۷۰ سالگی کوچک‌ترین زنگاری از کهولت بر ذهن و جانش ننشسته. هنوز سرزنده، صریح، شوخ و سرشار از امید و زندگی است. منتقد سیاست‌های اقتصادی امروز دولت و نایب رئیس انجمن اقتصاددانان ایران است. یک راهنمای کسب و کار برای استارت‌آپ‌ها در ایران نوشته و وقتی درباره آینده حمل و نقل شهری و تاکسی‌های آنلاین حرف می‌زنیم از دره سیلیکونی برایم نکته می‌آورد. گلایه دارد که می‌خواهد کایت ‌سوار شود ولی «قدسی»، همسر عزیزش، اجازه نمی‌دهد. خودش به شوخی می‌گوید ابوالمشاغل است اما چنان در ورای کامپیوتر شیفته زیستن و زندگی است که تمام‌نشدنی به نظر می‌رسد. برایش تیتر می‌زنم: بدون تاریخ، بدون امضا.

متولد ۱۳۲۶ است هرچند حدس زدنش چندان آسان نیست. خودش هم می‌گوید: «سال‌های سال هر جایی برای جلسه می‌رفتم چون جثه‌ام کوچک بود و سرخوش بودم می‌گفتند این بچه را چرا با خودتان آورده‌اید ولی حالا فکر کنید به دوره‌ای از زندگی‌ام رسیده‌ام که دیگر در هر جمعی می‌روم از همه پیرترم. فکر کنم از ما با عنوان «آنتیک» یاد می‌کنند.» این شوخ‌طبعی‌اش در مواجهه با خویشتن یادگاری است از محله‌ای که در آن به دنیا آمده: خیابان گرگان در نظام‌آباد قدیم. پدرش در جست‌و‌جوی کار از سوادکوه مازندران به تهران آمده و پسر اولش یعنی لطفعلی در خانه کوچکی اجاره‌ای که صاحبخانه و همسایه‌اش یک قاضی دادگستری است به دنیا می‌آید. اسم پدرش را روی این نورچشمی خانواده می‌گذارد. همان قاضی تبدیل به خانواده دوم‌شان می‌شود و هرچند بعدها با به دنیا آمدن پنج بچه دیگر و از دست رفتن یک خواهر کوچکش از آن اتاق‌های کوچک اسباب‌کشی می‌کنند اما رابطه آنها ادامه می‌یابد. خانواده پدر و مادر من هر دو آدم‌های نماز‌خوان و معتقدی بودند ولی اعتقاد‌شان برای خودشان بود و به ما بچه‌ها تحمیل نمی‌کردند. آن‌قدر در زمینه‌ تربیت بچه‌ها باز بودند که به شوخی خودمان و آشنایان به خانه‌مان می‌گفتیم هتل بخشی. البته بخشی از این لقب هم برای این بود که همیشه، تمام مدت سال، بستگان ما از شمال می‌آمدند و در همان دو اتاقی که داشتیم سکنی می‌گزیدند. چون اغلب برای دوا و درمان به تهران می‌آمدند و امکاناتی در نزدیکی‌شان نبود پدر و مادر ما یک وظیفه‌شان این بود که آنها را ببرند در بیمارستان بستری کنند و رسیدگی کنند چون خود بستگان‌مان از ده می‌آمدند و به شهر و امور آشنا نبودند. بسیاری را می‌بردند در بیمارستان شوروی بستری می‌کردند که در بهجت‌آباد بود؛ یعنی ویلای شمالی.   از روزگاری که سوادکوه دهی کوچک با جاده خاکی در مازندران بوده خاطره دارد...

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۶۴ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۶۴ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/39q
آرش برهمندتحریریه

    روزنامه‌نگاری را از ابراراقتصادی شروع کردم و مدت کوتاهی در شرق، همشهری نوشتم و در برنامه‌های تلویزیونی فناوری اطلاعات کار کردم. در مورد فناوری و تاثیرش بر زندگی و کسب و کار می‌نویسم و تاریخ شفاهی و استارت‌آپ‌ها از حوزه‌های مورد علاقه من هستند. معتقدم رسانه پل مهمی است میان انسان‌ها، تصمیم‌سازها و کسب و کارهای جهان امروز.

    تمام مقالات
    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو