skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

ورودی

ملیحه آگاهی نویسنده میهمان

بعد از تو ای هفت سالگی…

ملیحه آگاهی
نویسنده میهمان

۸ تیر ۱۳۹۵

زمان مطالعه : ۳ دقیقه

شماره ۳۵

تاریخ به‌روزرسانی: ۲ بهمن ۱۳۹۸

قفل صفحه موبایلش را باز می‌کند و عکس صورت یک زن را نشانم می‌دهد که از شدت ورم و کبودی به سختی قابل تشخیص است. می‌گوید:«این عکس را دیده‌ای؟ این خبر حقیقت دارد؟» توضیحات زیر عکس درباره شکنجه و اتفاقاتی که بر سر زن و فرزندانش گذشته‌، تکان‌دهنده است. چهره‌ام در هم می‌رود:«بله انگار. از این اتفاقات زیاد می‌افتد، حالا این یکی رسانه‌ای شده. خدا را شکر که زود فهمیده‌اند و این بیچارها حداقل زنده مانده‌اند.» پایین همان خبر تلگرامی، خبر تجاوز معلم به یک دختربچه نوشته شده؛ دختر بچه ۹ ساله‌ای که مدت‌ها توسط معلم دیوانه‌اش مورد آزار قرار می‌گرفته و حالا آن‌قدر رنجور شده که حتی یک آزمایش خون ساده را هم نتوانسته‌اند از او بگیرند. اما پدرم هیچ چیز از این خبر از من نمی‌پرسد، خبر آن‌قدر تکان‌دهنده است که هر دو وانمود می‌کنیم چیزی نمی‌دانیم. از اینکه پدرم این خبرها را بخواند ناراحت می‌شوم. می‌دانم او هم هر روز چیزهایی می‌خواند که نمی‌خواهد من خوانده باشم. کودک که بودم پدرم گاهی قبل از اینکه روزنامه‌ها را به خانه بیاورد صفحه حوادث را جدا می‌کرد تا ما خبرهای قتل و تجاوز و جنایت را نخوانیم. تا مدت‌ها اصلاً نمی‌دانستم روزنامه چنین صفحه‌ای دارد؛ صفحه‌ای که عکس آدم‌ها را با چشم‌های «چسب‌زده» چاپ می‌کرد و داستان «مثله شدن» جسد آدم‌ها را برایمان می‌گفت.
امروز دیگر نمی‌شود صفحه حوادث روزنامه را برای بچه‌ها جدا کرد. در واقع دیگر همه ‌جا پر از صفحه‌های حوادث و صفحه‌های مفید و مخرب دیگر است. تمام شبکه‌های اجتماعی پر شده از فیلم و عکس شکنجه حیوانات و کودکان و زنان و موجودات دیگر. جنایات وحشتناک گروه‌های تروریستی مثل داعش و قربانیان مستاصل‌شان به راحتی با جزییات کامل پیدا می‌شوند و هیچ ‌کس از جست‌وجو‌کننده اینترنتی نمی‌پرسد که چند سال دارد. بچه‌های کوچک امروز گاهی شاهد زنده اعدام یک نفر در ملاء عام هستند، گاهی تصویر مردی را می‌بینند که خود را از یکی از پل‌های عابر دار زده. شاید – خدای ناکرده ـ چند سال دیگر که یک نفر از میان میلیون‌ها کودکی که امروز معصوم و جست‌وجوگر در میان ما بزرگ می‌شوند، دست به جنایتی زد که به عقل هیچ کدام از ما میانسال‌های آن زمان نمی‌رسید، جامعه آرزو کند کاش به امروز برمی‌گشت و تلفن ‌و تبلت و کامپیوتر‌ را این طور بی‌حساب و کتاب دست بچه‌ها نمی‌داد یا وقتی تصویر خشونت‌آمیز یک جنایت را پست می‌کرد، کمی فکر می‌کرد که اثر بلند و کوتاه‌مدت کارش چیست. وقتی زشتی مرگ یا زخمی کردن و آسیب به یک انسان را کمرنگ می‌کرد و از بین می‌برد، به ذهن کودکانه‌ای می‌اندیشید که سال‌های بعد دیگر از شکستن خیلی از تابوها ابایی ندارد. جامعه حالی که برای جذب چند نفر زودباور در یک کانال تلگرامی وعده هر عکس و فیلمی را می‌دهد، کاش کمی دورتر از نوک بینی‌اش را می‌دید. یا دست‌کم روی چشم تصویر کودک قربانی خشونت «چسب» می‌زد

این مطلب در شماره ۳۵ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۳۵ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/18l

0 نظر

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

برای بوکمارک این نوشته
Back To Top
جستجو