skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

یک روز یک مدیر

یک روز با مردی که جهان را گشت تا نظارت را به نرم‌افزار ایران بیاورد

هوشمندی سیستماتیک

۱ اردیبهشت ۱۳۹۳

آرش برهمند

شماره ۱۳

زمان مطالعه : ۲۳ دقیقه

۱۳۳۲

بابل

لیسانس حسابداری از دانشگاه تهران، مهندسی کامپیوتر / برنامه‌نویسی از دانشگاه وست‌کوست، دکترا در رشته سیستم‌های هوشمند از دانشگاه بریستول، استاد تمام دانشکده کامپیوتر و فناوری اطلاعات دانشگاه امیر کبیر، موسس و مدیر آزمایشگاه سیستم‌های هوشمند

عضو هیات موسس و مدیره انجمن تجارت الکترونیک ایران

جشنواره نوروزی آنر

یک روز با مردی که جهان را گشت تا نظارت را به نرم‌افزار ایران بیاورد

هوشمندی سیستماتیک

آرش برهمند تحریریه

۱ اردیبهشت ۱۳۹۳

زمان مطالعه : ۲۳ دقیقه

شماره ۱۳

تاریخ به‌روزرسانی: ۸ خرداد ۱۴۰۰

بخت بلندی است که احمد عبدالله‌زاده بارفروش را به عنوان دوست بشناسی تا یک سوژه. اگر برای اغلب فعالان فناوری اطلاعات او یک استاد جدی، تئوریسینی پیشگام و ممیزی دقیق محسوب می‌شود، از دید من بیشتر پدری خوش‌خلق،‌ مشوقی مهربان و مردی طناز است. وقتی در اتاق کوچک ولی خوش‌آب و رنگش در دانشکده کامپیوتر امیرکبیر را باز می‌کنم از دیدن او با آن موهای مجعد فلفل‌نمکی، چشمان خندان و دندان‌های شمرده سپیدش که قهقهه می‌زنند، قلبم شادمانه می‌تپد. چند روز پیش که با دانشجویان سال‌های پایین دانشکده گپ می‌زدم، گفتند جدیت عبدالله‌زاده زبانزد خاص و عام است و کمتر کسی است خشم استاد سرشناس نرم‌افزار و سیستم‌های هوشمند امیرکبیر را به جان بخرد ولی به زحمت میان گلایه‌های آنها لبخندم را پنهان می‌کردم. احمدی که اکنون در برابر آنهاست، فقط سایه کمرنگی است از مردی که دست خالی نیمی از جهان را چرخیده، از صمیم قلب عاشق شده، مانند آب خوردن درس خوانده، از کارمندی برگرکینگ گرفته تا پنچرگیری از هیچ کاری فروگذار نکرده و زندگی خود را بی هیچ شعاری به تمام زیسته است. بعید است هیچ کدام از این نسل جوان دانشگاهی بدانند عبدالله‌زاده پیش از آن و حتی بیش از آنکه یک استاد باشد، مدیری آینده‌نگر بوده و در کارنامه خود از پایه‌ریزی اولین مرکز رایانه‌ای سازمان سنجش گرفته تا طرح‌ریزی دی‌ان‌ای تجارت الکترونیکی کشور را دارد. کمتر استادی را با چنین مقام علمی و سوابق آکادمیکی می‌توان یافت که به موازات آن در بدنه اجرایی دولت صاحب نام و نفوذ باشد. سختگیری عبدالله‌زاده در تعاملات حرفه‌ای مولفه‌ای ارزشمند به شمار می‌رود که با سهل‌گیری‌اش در ارتباطات انسانی متعادل شده است. در آن چهاردیواری کوچک نیمی از روزی بهاری را می‌نشینیم بستنی، بیسکویت و قهوه می‌خوریم، می‌خندیم، خاطره تعریف می‌کنیم و دانشجویان می‌آیند نمرات‌شان را چک می‌کنند، امضا می‌گیرند و مشاوره می‌شوند. سعی می‌کنم فراموش کنم تقریبا تمامی پروژه‌های یک دهه اخیر تجارت الکترونیکی ایران از زیر امضای او گذشته است چرا که هر مردی را می‌توان از نو شناخت؛ نه‌فقط بر حسب آنچه انجام داده است و می‌دهد بلکه بر حسب آنچه بوده و هنوز هم هست.

احمد عبدالله‌زاده متولد ۱۳۳۲ است و از بسیاری جهات یک بابلی اصیل به حساب می‌آید، هرچند فقط تا مقطع متوسطه در آن شهر درس خوانده است. به قول خودش محله بیدآباد بابل ۴۰۰ سال است که تولد اعضای خانواده «بارفروش»ها را در خود دیده. بارفروش همان فامیلی مشهور بابلی‌هاست که پسوند نام عبدالله‌زاده هم هست. حس خوشایندی دارد وقتی درباره خانواده‌اش صحبت می‌کند:«در خانواده ما نسل اندر نسل نسوان معلم بودند؛ مادرم، مادربزرگم و حتی مادر مادربزرگم که در مکتب‌خانه درس می‌داده است. حتی الان خواهرها و همسرم هم معلم هستند. از سمت پدری هم همه مردهای خانواده کارمند هستند و شاید ما جزو معدود شمالی‌هایی باشیم که غیر از همان خانه موروثی یک وجب زمین هم در شمال نداریم و در واقع بیشتر دیوان‌سالار بوده‌ایم تا ملاک.» واقعا هم پدربزرگش با تحصیلات متوسطه کارمند وزارت دارایی وقت است و همین میراث خواندن و نوشتن در خانواده را این‌گونه به خاطر می‌آورد که به عنوان تک‌پسر دردانه نسل خودش حتی تا سال‌ها بعد که برای تحصیل در ایالات متحده بوده از مادربزرگش نامه‌های محبت‌آمیز دریافت می‌کرده است. سر ماجرای تک‌پسر بودنش در خانواده که سر به سرش می‌گذاریم، با خنده اعتراف می‌کند:«واقعا من وضعم همیشه در خانواده خوب بوده و فکر می‌کنم گذشته از همه این حرف‌ها همین که سه خواهر داشته باشید، تمام عمر از لحاظ عاطفی تامین هستید.» پدرش هم کارمند وزارت دادگستری است و وقتی سال ۴۸ درخواستش برای انتقالی پذیرفته می‌شود، همگی به اتفاق خانواده به تهران می‌آیند. ماجرای به تهران آمدن هم کاملا خانوادگی است و ریشه در میراث فرهنگی خاندان دارد:«خواهر بزرگم در تهران دانشگاه قبول شد و پدر و مادرم انتقالی گرفتند آمدند پایتخت. مادرم در مدرسه‌ای حوالی میدان امام حسین فعلی شاغل شد و پدرم هم به محل فعلی دادگستری در نزدیکی میدان توپخانه سابق رفت.» وضع عمومی خانواده به سبب شاغل...

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۱۳ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۱۳ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/38x
آرش برهمندتحریریه

    روزنامه‌نگاری را از ابراراقتصادی شروع کردم و مدت کوتاهی در شرق، همشهری نوشتم و در برنامه‌های تلویزیونی فناوری اطلاعات کار کردم. در مورد فناوری و تاثیرش بر زندگی و کسب و کار می‌نویسم و تاریخ شفاهی و استارت‌آپ‌ها از حوزه‌های مورد علاقه من هستند. معتقدم رسانه پل مهمی است میان انسان‌ها، تصمیم‌سازها و کسب و کارهای جهان امروز.

    تمام مقالات

    0 نظر

    ارسال دیدگاه

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    *

    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو