skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

قسمت هشتم

کاسبی‌های دورهمی

۱۴ مهر ۱۳۹۴

زمان مطالعه : ۴ دقیقه

شماره ۸

تاریخ به‌روزرسانی: ۸ آبان ۱۳۹۸

در بین آنهایی که در ایستگاه خودشان را به زور وارد واگن مترو می‌کردند، یک جفت چشم آشنا دیدم. او هم مرا دید و به زور و در میان بد و بیراه مسافران ساردینی راه را باز کرد و به من رسید. هومن از فامیل‌های دورمان است. خبر داشتم مدتی است کاسبی‌اش را جمع کرده. چند سالی با باجناقش، که از دوستان قدیمی‌اش هم بود، بوتیکی را در یکی از مراکز خرید شمال شهر راه انداخته بودند و کارشان هم حسابی گرفته بود اما به تازگی با هم به مشکل خورده و جمعش کرده بودند. بعد از احوالپرسی‌های اولیه خودش سر صحبت را باز کرد و ماجرا را تعریف کرد. وقتی داشت از مشکلات کاسبی خانوادگی‌شان تعریف می‌کرد رفتم به سال‌ها پیش... دانشجو که بودم در یک کارخانه تولید رنگ‌های ساختمانی کار می‌کردم. شرکتی نقلی بود که با یکی از اقوام‌مان زده بودیم. شور و حال جوانی آن روزها من را وا می‌داشت غروب‌ها خودم داخل پاتیل‌های غول‌آسای میکسر شوم و دیواره آنها را با تینر بسابم. از آن کارهای به شدت خطرناک و احمقانه‌ای که حالا دیگر فکرش را هم نمی‌توانم بکنم. اما شرکت دوام چندانی نیافت. اختلاف‌هایی پیش آمد و خانواده ما و آن فامیل عزیزمان می‌بایست بین رابطه فامیلی و بقای آن شراکت یکی را انتخاب می‌کردیم که خوشبختانه راه ما اولی بود. چند سال بعد در شرکت پیمانکاری‌ای که استخدام شدم شاهد به هم خوردن رابطه برادر و خواهری بودم که هر دو سهامدار بودند. شوهرخواهر هم به عنوان مدیر پروژه در همان شرکت کار می‌کرد و برادر که مدیرعامل بود دائم با او مشکل داشت. می‌گفت تنبل است و بی‌مسوولیت. عاقبت این بگو مگوها آنقدر بالا گرفت که خواهر عطای شراکت را به لقایش بخشید و سهمش را فروخت و به همراه شوهرش رفتند که رفتند. چرخ زمان چرخید و چرخید تا سال‌ها بعد که...

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۸ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۸ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/18b

درس خوانده فنی و در ادامه هوش مصنوعی، از آغاز پیوست تا اکنون‌ برای ماهنامه توضیح می‌دهد که متاسفانه خود را سزاوار کارت خبرنگاری نمی‌داند. حتی خیلی روزنامه‌نویسی هم بلد نیست. اما ظاهرا می‌داند چگونه روندهای فناوری روز دنیا را تبدیل به پرونده‌های پیوست جهان کند.

تمام مقالات

0 نظر

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

برای بوکمارک این نوشته
Back To Top
جستجو