skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

یک روز یک مدیر

گفت‌وگو با صابر فیضی، پرسابقه‌ترین مدیرعامل تاریخ مخابرات ایران

یاشاسین ارتباطات

۱ دی ۱۳۹۳

آرش برهمند

شماره ۲۱

زمان مطالعه : ۲۳ دقیقه

۱۳۳۹

لمبران

کارشناسی الکترونیک، کارشناسی ارشد مدیریت دولتی

مدیرعامل مخابرات ایران، مدیرعامل مخابرات آذربایجان شرقی، عضو هیات مدیره شرکت گسترش الکترونیک مبین ایران

جشنواره نوروزی آنر

گفت‌وگو با صابر فیضی، پرسابقه‌ترین مدیرعامل تاریخ مخابرات ایران

یاشاسین ارتباطات

آرش برهمند تحریریه

۱ دی ۱۳۹۳

زمان مطالعه : ۲۳ دقیقه

شماره ۲۱

تاریخ به‌روزرسانی: ۸ خرداد ۱۴۰۰

آخرین باری که مفصل یکدیگر را دیدیم در بحبوحه خصوصی‌سازی مخابرات بود. به عنوان مدیرعامل بزرگ‌ترین کارتل ارتباطی کشور با ته‌ریش و اضطراب پشت میز چوبی بزرگی در سیدخندان نشسته بود و همان‌طور که مشت مشت از روی میزش بیسکویت و کشمش برمی‌داشت، با ذهنی باورنکردنی جزییات درآمد، بودجه و ریز اعداد همه شرکت‌های زیر گروه مخابرات را از حفظ به بیرون پرتاب می‌کرد. حالا که در ساختمان آرام بخارست حرف می‌زنیم، به عنوان عضو هیات مدیره گسترش الکترونیک ایران بسیار متفاوت است. صحبتش را با پسرش تمام می‌کند و به ما نشان می‌دهد چگونه باغش را از راه دور با سیستم تمام‌الکترونیکی بدون دخالت انسان نگهداری می‌کند. عکس‌ها را از طریق تلگرام برای ما می‌فرستد و با دوستانش در وایبر هفته پیش قرار گذاشته‌اند و به شمال برف‌خیز رفته‌اند. وزن کم کرده، سر حال‌ است. با ذوق از خاطرات طب سوزنی‌اش تعریف می‌کند یا عکس فلفل‌های مشهورش را که از اسپانیا خریده، نشان می‌دهد. این همه تغییر برای مردی که رکورددار بیشترین مدت ریاست بر مخابرات ایران است، بزرگ‌ترین واگذاری تاریخ بورس ایران در زمان ریاست او بر این شرکت اتفاق افتاده، بزرگ‌ترین رکود اقتصادی و سیاسی دهه‌های اخیر را از سر گذرانده و در میانه دو دولت ماندن و رفتنش مناقشه‌ای همه‌جانبه میان دولتمردان و نظامیان بود، بعید است. وقتی آخرهای گفت‌وگو با لهجه و صراحت آذری‌اش می‌گوید در این مدت همه حرف زده‌اند و کاری نکرده‌اند، معلوم است هنوز هم خودش را بازنشسته نمی‌داند؛ هرچند بسیاری در پی دوری‌اش هستند. معلوم است این همه رفتن و آمدن از نخست‌وزیری گرفته تا مخابرات آذربایجان باعث نشده دیگر روستایی نباشد؛ همان صراحت و شوخ‌طبعی، همان عشق به طبیعت، همان سختکوشی. آخر حرف‌هایش با افتخار می‌گوید:«من نه آقازاده هستم نه داماد. سیاسی هم نیستم، فقط کار بلدم. این قانونی را که می‌گویند در ایران حاکم است، نقض کرده‌ام.»

متولد ۲۰ آبان ۱۳۳۹ است؛ در روستای لنبران از توابع ورزقان. کشاورزی و قالیبافی مهم‌ترین منبع درآمد این دسته روستاهای کوچک است ولی پدرش به عنوان نجار این ده و آبادی‌های اطراف، استاد آسیاب‌های آبی است و مادرش از طریق خیاطی و قالیبافی کسب درآمد می‌کند. هنوز هم افتخار می‌کند که قالیبافی بلد است و اخیرا در پارک علم و فناوری تبریز پیگیر طرحی شده برای جایگزین کردن اوستاکار در پای دار قالی به شیوه الکترونیکی. درباره فوت اعضای خانواده‌اش به طنز تلخی می‌گوید:«ما شش بچه بودیم ولی در حقیقت همیشه در طول سالیان تعداد دستخوش تغییر بوده.» ۹ بچه بوده‌اند که سه نفر از آنها در همان سال‌های ابتدایی شرایط سخت روستا را دوام نمی‌آورند. بعدها مشخص شده که علت مرگ آنها فلج اطفال بوده است. این روزها فقط چهار خواهر و برادر باقی مانده است. تا چهارم ابتدایی در مدرسه‌ای درس می‌خواند که کلا مقطع دبستان را در یک اتاق جای داده است:«نیمکت‌های ردیف اول برای اول دبستان بود و به همین ترتیب تا آخر کلاس به پنجم دبستان می‌رسید. به لطف این جریان تا کلاس سوم کل دوره دبستان را به ناچار بلد بودم. در چهارم ابتدایی بازرسی که برای بررسی مدارس آمده بود با ده ما سر لج افتاد و آن سال به ما دیگر معلم ندادند. یک سال تمام پای پیاده همه دانش‌آموزان باید پنج کیلومتر در برف و سرما به یک ده دیگر می‌رفتند و بسیاری هم ترک تحصیل کردند تا من ماندم و چند دانش‌آموز دیگر.» عاقبت والدین عاجز از شرایط غیرمنصفانه به دربار نامه دادخواستی می‌نویسند و یک ماه بعد معلم دلخواه صابر به ده آنها فرستاده می‌شود:«کریم بهلولی که خیلی به ایشان ارادت دارم برای روستای ما تدریس را شروع کرد و شد معلم همان کلاس دبستانی به نام وقار.» هرچند در حفظیات بی‌استعداد است اما مهارت خیره‌کننده‌ای در ریاضی دارد...

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۲۱ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۲۱ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/39l
آرش برهمندتحریریه

    روزنامه‌نگاری را از ابراراقتصادی شروع کردم و مدت کوتاهی در شرق، همشهری نوشتم و در برنامه‌های تلویزیونی فناوری اطلاعات کار کردم. در مورد فناوری و تاثیرش بر زندگی و کسب و کار می‌نویسم و تاریخ شفاهی و استارت‌آپ‌ها از حوزه‌های مورد علاقه من هستند. معتقدم رسانه پل مهمی است میان انسان‌ها، تصمیم‌سازها و کسب و کارهای جهان امروز.

    تمام مقالات

    2 نظر

    1. بسیار عالی بود با اینکه بنده نیز متولد همان روستا یعنی روستای اقای فیضی هستم اما اشنایی کافی با ایشان نداشتم البته شاید به خاطر فاصله سنی که با ایشان دارم .ایشون یکی از افتخارات روستای ما ودر کل اذربایجان هستند.ارزوی ما سلامتی وموفقیت برای انهایی که در فکر بهتر شدن وضعیت زندگی مردم هستند مخصوصآ اقای فیضی

    ارسال دیدگاه

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    *

    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو