skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

یک روز یک مدیر

یک روز با شهاب جوانمردی، مدیرعامل فناپ

فرزند جنگ، ژنرال صلح

۲ اردیبهشت ۱۳۹۶

آرش برهمند

شماره ۴۴

زمان مطالعه : ۳۰ دقیقه

۱۳۵۳

خرمشهر

PHD در DBA از دانشگاه بوردو، MBA از دانشگاه امیرکبیر، کارشناسی ارشد معماری کامپیوتر از دانشگاه امیرکبیر و کارشناسی مهندسی کامپیوتر از صنعتی شریف

مدیر پروژه‌های تجهیزات فرودگاه بین‌المللی امام خمینی، مدیرعامل و عضو هیات مدیره شرکت فناوری اطلاعات و ارتباطات پاسارگاد آریان (فناپ)، رئیس هیات مدیره شرکت پیشگامان امین سرمایه پاسارگاد (شناسا) و مدیرعامل و عضو هیات مدیره بنیاد توسعه فردا

جشنواره نوروزی آنر

یک روز با شهاب جوانمردی، مدیرعامل فناپ

فرزند جنگ، ژنرال صلح

آرش برهمند تحریریه

۲ اردیبهشت ۱۳۹۶

زمان مطالعه : ۳۰ دقیقه

شماره ۴۴

تاریخ به‌روزرسانی: ۱ مرداد ۱۳۹۹

جدا کردن یکی از بزرگ‌ترین مجموعه‌های فناوری کشور یعنی فناوری اطلاعات بانک پاسارگاد از نام شهاب جوانمردی ممکن نیست. این روزها نزدیک به یک دهه است که این مدیر خنده‌رو و پرصبر این هلدینگ را اداره می‌کند و زیر نگینش این مجموعه از شرکتی ۲۰ نفره در زمینه تجهیزات بانکی به مجموعه‌ای تبدیل شده است که بیش از هزاران نفر برایش کار می‌کنند و دامنه فعالیت‌هایش از شهر هوشمند تا خدمات ارتباطی متفاوت است. روحیه خاص شهاب جوانمردی در سازش و همخوان کردن بازارها، سمت‌ها و افراد گوناگون و گاه متضاد سبب شده بسیاری او را به عنوان ژنرال صلح‌آمیز تیم تیزهوشان علامه حلی بشناسند که شاید خانه دوم او نیز به شمار بیاید. با او در آستانه عید ۹۶ در کافه آی‌تی فناپ گپ زدیم و این خود نشانی بود از این حقیقت که چگونه یک فرزند جنگ می‌تواند خود نشانه‌ای همیشگی از صلح باشد.

حدس زدنش دشوار نیست اما وقتی سنش را دقیق ۴۲ سال حدس می‌زنم، اصرار می‌کند که حتماً کاسه‌ای زیر نیم‌‌کاسه است. متولد ۱۴ شهریور سال ۵۳ در خرمشهر است با پدری گلپایگانی و مادری دزفولی، در حقیقت خودش گلچینی از فرهنگ‌های جنوب کشور به شمار می‌آید. پدرش کارمند آموزش و پرورش است و وقتی همراه یکی از روسا به خرمشهر می‌آید بر حسب اتفاق با دایی شهاب آشنا می‌شود، آن هم در تهران! شهاب خودش فرزند دوم این خانواده فرهنگی در عروس شهرهای جنوب است، اما پسر ارشد در میان چهار بچه جوانمردی به شمار می‌آید. پدرش با طی کردن پله‌‌‌های ترقی به تدریج مدیر مدرسه می‌شود و در خیابان میلانیان جایی در میانه مسجد جامع، ‌بقعه سید معتوک و پایگاه نیرو دریایی بچه‌ها به دنیا می‌آیند:«بچه بازیگوشی بودم.» بازیگوش یادم است یک بار دم خانه‌مان در خرمشهر داشتم بازی می‌کردم یک کامارو آمد جلوی در خانه نگه داشت و صاحبش رفت. من هم با دوچرخه دور ماشین یک دوری زدم، سریع متوجه شدم ماشین در باک ندارد. دوچرخه را انداختم و رفتم سروقت ماشین که در باکش را پیدا کنم تا بالاخره یک در فنری زیر پلاک پیدا کردم، هی می‌کشیدم و ول می‌کردم می‌خورد به بدنه ماشین صدای خوبی می‌داد. یک‌دفعه صدای فریادی آمد که نکن بچه و یک آقای چهارشانه و هیکلی از خانه‌ای بیرون آمد و دوید سمت ماشین و من هم دویدم سمت خانه. پدرم را دیدم که دم در داشت جلوی خانه را آب‌پاشی می‌کرد. هنوز صاحب ماشین دنبالم بود و گفتم الآن است که بزند پدر را بکشد. دویدم داخل خانه و هر چه رختخواب بود ریختم روی خودم که کسی پیدایم نکند. نیم ساعت بعد بالاخره گفتم بروم ببینم چه بلایی سر پدرم آورده. دیدم پدر سر و مر و گنده نشسته توی حیاط. پرسید:«پسرم با این آقاهه چیکار کرده بودی این...

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۴۴ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۴۴ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/3ak
آرش برهمندتحریریه

    روزنامه‌نگاری را از ابراراقتصادی شروع کردم و مدت کوتاهی در شرق، همشهری نوشتم و در برنامه‌های تلویزیونی فناوری اطلاعات کار کردم. در مورد فناوری و تاثیرش بر زندگی و کسب و کار می‌نویسم و تاریخ شفاهی و استارت‌آپ‌ها از حوزه‌های مورد علاقه من هستند. معتقدم رسانه پل مهمی است میان انسان‌ها، تصمیم‌سازها و کسب و کارهای جهان امروز.

    تمام مقالات
    برای بوکمارک این نوشته
    Back To Top
    جستجو