skip to Main Content
محتوای اختصاصی کاربران ویژهورود به سایت

فراموشی رمز عبور

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

ثبت نام سایت

با شبکه های اجتماعی وارد شوید

عضو نیستید؟ وارد شوید

فراموشی رمز عبور

وارد شوید یا عضو شوید

جشنواره نوروزی آنر

کتابخانه

مانا سرایی نویسنده میهمان

بخشی از گفت‌وگوی جفری ویلیامز با دانا هاراوی (2009)

لازمه درک دنیا، زندگی در جهان قصه‌هاست

مانا سرایی
نویسنده میهمان

۴ آذر ۱۳۹۳

زمان مطالعه : ۸ دقیقه

شماره ۱۹

تاریخ به‌روزرسانی: ۳ آبان ۱۳۹۸

دانا هاراوی یکی از تاثیرگذارترین متفکران سه دهه اخیر است. او که استادی بین‌رشته‌ای است، تاثیری پررنگ بر نظریه‌پردازان و متفکران حوزه‌های مختلف مطالعات فرهنگی، مطالعات زنان، فلسفه اخلاق، ادبیات، جامعه اطلاعاتی و... داشته است. استاد بازنشسته تاریخ شناخت و آگاهی دانشگاه سانتاکروز کالیفورنیاست. هاراوی بیشتر به واسطه دو مانیفست مشهور (بیانیه سایبورگ و بیانیه گونه‌ها) شناخته می‌شود. این گفت‌وگو در 6 جولای سال 2009 میلادی توسط جفری ویلیامز و در خانه هاراوی در سانتاکروز انجام شده است. هاراوی در این گفت‌وگو از گره‌های تاثیرگذار زندگی خود سخن می‌گوید و توضیح می‌دهد چرا در سال‌های اخیر [پیش از گفت‌وگو] به موضوع حقوق حیوانات، تغییرات ژنتیکی سگ‌ها و یکی شدن گونه‌ها توجه دارد. این گفت‌وگوی طولانی با دوران کودکی او و تاثیر پدر و مادرش شروع می‌شود، با تحصیلات دانشگاهی  و تدریس در دانشگاه‌های مختلف پی گرفته می‌شود و در نهایت با موضوع علاقه‌مندی او به حیوانات (به خصوص سگ‌ها) پایان می‌یابد. در طول این روایت، مرتب درباره آثار او سخن گفته می‌شود و ایده‌های محوری ارائه‌شده توسط هاراوی به زبان ساده مطرح می‌شود.

[...]این مقاله [بیانیه سایبورگ] تاثیر زیادی داشته است و هزاران بار به آن ارجاع داده شده و افراد در زمینه‌های مختلفی از آن استفاده کرده‌اند. شاید راضی‌کننده باشد اما ممکن است قدری هم عجیب به نظر برسد. در مورد این موضوع چه احساسی دارید؟ خیلی عجیب است. باید قبول کنم حس خودشیفتگی پررنگی درباره تاثیر عجیب این مقاله دارم. با این حال باید بگویم انتظار استقبالی چنین زیاد را در حوزه‌های مختلف نداشتم؛ خوانندگان و استفاده‌کنندگان آن بسیار غیرمنتظره بودند، منظورم هم آن دسته از افرادی است که آن را خیلی دوست داشته‌اند و هم افرادی که از آن متنفر بودند. افرادی که فکر می‌کردم در آن زمان با من همفکر هستند و متحد من محسوب می‌شوند (برخی از همکاران مارکسیست فمینیست)، با خواندن این مقاله مرا مورد نقد قرار دادند و آن را مخالف باورهای خود دانستند. دوستانم این مقاله را دوست نداشته‌اند؛ و در مقابل افرادی که هنرمند بودند و از آن استفاده می‌کردند یا کودکانی که در سن 17 سالگی با آن کارهای عجیبی در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات انجام می‌دادند. این مقاله زنده است و زندگی خودش را دارد؛ چنان که برخی آن را با آزمون رورشاخ مقایسه می‌کنند. آیا چیزی هست که اکنون بخواهید آن را در مقاله تغییر دهید؟ چیزی که مثلا آن را درست درک نکرده بودید یا فکر می‌کنید شفاف مطرح نشده است؟ من از بازبینی و بررسی دوباره آن مقاله، پس از چاپ در کتاب «بوزینه‌ها، سایبورگ و زنان» خودداری کردم؛ چرا که این مقاله یک اثر مهم و مشکل در زندگی من است. دلیلی دارد که من آن را بیشتر همانند یک قطعه ادبی می‌بینم، چراکه دارای بعد زمانی و تاریخی خودش است و از کلیه طنین‌ها و لایه‌ها و عناوین و استعاره‌ها گذر کرده و اکنون به اثری کلاسیک تبدیل شده است. اکنون که به مقاله نگاه می‌کنم...

شما وارد سایت نشده‌اید. برای خواندن ادامه مطلب و ۵ مطلب دیگر از ماهنامه پیوست به صورت رایگان باید عضو سایت شوید.

وارد شوید

عضو نیستید؟ عضو شوید

این مطلب در شماره ۱۹ پیوست منتشر شده است.

ماهنامه ۱۹ پیوست
دانلود نسخه PDF
http://pvst.ir/hy

0 نظر

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

برای بوکمارک این نوشته
Back To Top
جستجو